تقدیم به بانوان سرزمینم... :
تقدیم به بانوان سرزمینم... :
آدمها،قرار نیست یکدیگر را فقط با مرگ و از این دنیا رفتن از دست بدهند...
آن لحظه که همسرت ،لباس جدیدش را میپوشد و دور خودش می چرخد،اگر …
سر بلند نکنی و ستایش نشود ،اولین قدم را برای از دست دادنش برداشته ای،
وقتی هر صبح با اشتیاق در چشمانت نگاه می کند شاید که تو در آغوشش بکشی و بگوئی مطمئن باش من هستم و تو بی تفاوت ،بلند میشوی و میگوئی دیرمان شد...قدم بعدی ست....
آن لحظه که دررستوران مقابلت می نشیند و تو بی توجه به چشمان بی قرار او،به مشتریهای میز کناری نگاه می کنی،دلش را شکسته ای....
آن وقت که روز سالگرد ازدواجتان را فراموش می کنی و او با کیک و دسته گل به خانه می آید...از تو دور می شود...
شبهای تولدش را اگر بی شمع به خانه بروی و یادت نباشد که چقدر روزهای تولدش را دوست دارد ،باز هم یک قدم دیگر برداشته ای...
اگر یادت نباشد که چه رنگی را دوست دارد ،اگر موهای بافته اش را از دم اسبی و یا مدل شلخته تشخیش ندهی ...دیگر دلش نمی آید برای خاطر تو ،گیره های رنگارنگ بخرد ...
.
اگر یادت برود به انگشتانش نگاه کنی و بگوئی رنگ لاک ناخنهایش را دوست داری ، می بینی که شاید هفته ها یادش برود رنگ لاکش را عوض کند...
اگر با نگاه کردن به چروکهای زیر چشمش بغض کند و تو نگوئی همیشه عاشقش می مانی ...دلش می میرد...
وقتی قیچی به دست می نشیند مقابلت و می گوید بازهم یک موی سفید دیگر،می شود کوتاهش کنی؟ باید بدانی که وداع با طراوت زنانگی برایش سخت است...
اگر همان وقت نگوئی ،موهای سفید هم به اندازه موهای سیاه به تو می آید ، او را به سکوتی دلگیر فراخوانده ای....
آن زمان که با هزار آرزو ،از رؤیاهایش حرف می زند و می خندد ،اگر پا به پایش نخندی و دل به دلش ندهی ،کودکی کردن در کنار تو را فراموش می کند ...
لحظه ای که از همه نگاهها دور می شود تا به تو پناه بیاورد و تو بی توجه به احتیاجش ،خوابت برده باشد ،اشکهای تنهائیش اورا از تو می گیرد ....
آن لحظه که به هوای جلب نظر تو ،دامن کوتاه می پوشد و بهترین عطرش را می زند کنار رگهای گردنش و تو یادت می رود که در آغوشش بکشی ،داری احساس زن بودنش را از خودت می گیری....
وقتی آرام آرام خانه ات رنگ سکوت می گیرد و صدای خنده های بی هوای او در هیچ کجا نمی پیچد،وقتی با اشتیاق می نشیند پای سریالهای عاشقانه ،باید بدانی که یک چیز مهم را در وجودش کم دارد....
عاشقی کردن را از یادش برده ای که حالا دنبال خیلی چیزها یا در کتابها می گردد و یا در فیلمهای خیالی...
او می داند که مردانگی سخت است و کشیدن بار زندگانی بر دوش یک مرد سخت تر...برای همین است که پابه پای تو کار می کند و جان می کند در این هوای آلوده و هجوم حمله هوسرانیهای مردانه ،
میداند که باید بار بردارد از روی شانه هایت ....
اما تو ،در تمام آن لحظه ها که او از زنانگیش فاصله می گیرد تا تو را تنها نگذارد ،اگر یادت برود که مراقبش باشی ،آرام آرام و شاید برای همیشه از دستش بدهی....
زنها می خواهند کودک بمانند،حتی مادر هم که باشند ،باز هم میخواهند کودکی کنند....
زنها ،رئیس جمهور هم که باشند ،دلشان تکیه گاهی امن می خواهد، دلشان می خواهد یکی نازشان را بکشد ،قربان صدقه شان برود ،
اگر نگذاری سر بر شانه احساس تو بگذارد دلواپسی هایش ، مدام می رود و بر می گردد....
وقتی به این باور برسد که نتوانسته ای همبازی کودکیهایش باشی و خیلی وقت باشد که غبار نشسته بر نگاهش را ندیده باشی...
وقتی همیشه توی خودش باشد و آرام آه بکشد ،وقتی به جای قهقهه های شاد قدیم ،فقط لبخند می زند و ساکت می ماند ، رفته است ....
نمرده ...اما رفته ....
و شاید دیگر هرگز دروازه روح خسته اش نه برای تو باز شود و نه برای دیگری ....
زنها وقتی می روند دیگر وقت برگشتن همه چیز را نمی آورند ....
زنها بخشیدن را خوب بلدند اما وقتی یک بار رفته باشند ، هیچ چیزشان مثل روز اول نمی شود ...
آزاده رمضانی
روز جهانی زن مبارک باد🌹
آدمها،قرار نیست یکدیگر را فقط با مرگ و از این دنیا رفتن از دست بدهند...
آن لحظه که همسرت ،لباس جدیدش را میپوشد و دور خودش می چرخد،اگر …
سر بلند نکنی و ستایش نشود ،اولین قدم را برای از دست دادنش برداشته ای،
وقتی هر صبح با اشتیاق در چشمانت نگاه می کند شاید که تو در آغوشش بکشی و بگوئی مطمئن باش من هستم و تو بی تفاوت ،بلند میشوی و میگوئی دیرمان شد...قدم بعدی ست....
آن لحظه که دررستوران مقابلت می نشیند و تو بی توجه به چشمان بی قرار او،به مشتریهای میز کناری نگاه می کنی،دلش را شکسته ای....
آن وقت که روز سالگرد ازدواجتان را فراموش می کنی و او با کیک و دسته گل به خانه می آید...از تو دور می شود...
شبهای تولدش را اگر بی شمع به خانه بروی و یادت نباشد که چقدر روزهای تولدش را دوست دارد ،باز هم یک قدم دیگر برداشته ای...
اگر یادت نباشد که چه رنگی را دوست دارد ،اگر موهای بافته اش را از دم اسبی و یا مدل شلخته تشخیش ندهی ...دیگر دلش نمی آید برای خاطر تو ،گیره های رنگارنگ بخرد ...
.
اگر یادت برود به انگشتانش نگاه کنی و بگوئی رنگ لاک ناخنهایش را دوست داری ، می بینی که شاید هفته ها یادش برود رنگ لاکش را عوض کند...
اگر با نگاه کردن به چروکهای زیر چشمش بغض کند و تو نگوئی همیشه عاشقش می مانی ...دلش می میرد...
وقتی قیچی به دست می نشیند مقابلت و می گوید بازهم یک موی سفید دیگر،می شود کوتاهش کنی؟ باید بدانی که وداع با طراوت زنانگی برایش سخت است...
اگر همان وقت نگوئی ،موهای سفید هم به اندازه موهای سیاه به تو می آید ، او را به سکوتی دلگیر فراخوانده ای....
آن زمان که با هزار آرزو ،از رؤیاهایش حرف می زند و می خندد ،اگر پا به پایش نخندی و دل به دلش ندهی ،کودکی کردن در کنار تو را فراموش می کند ...
لحظه ای که از همه نگاهها دور می شود تا به تو پناه بیاورد و تو بی توجه به احتیاجش ،خوابت برده باشد ،اشکهای تنهائیش اورا از تو می گیرد ....
آن لحظه که به هوای جلب نظر تو ،دامن کوتاه می پوشد و بهترین عطرش را می زند کنار رگهای گردنش و تو یادت می رود که در آغوشش بکشی ،داری احساس زن بودنش را از خودت می گیری....
وقتی آرام آرام خانه ات رنگ سکوت می گیرد و صدای خنده های بی هوای او در هیچ کجا نمی پیچد،وقتی با اشتیاق می نشیند پای سریالهای عاشقانه ،باید بدانی که یک چیز مهم را در وجودش کم دارد....
عاشقی کردن را از یادش برده ای که حالا دنبال خیلی چیزها یا در کتابها می گردد و یا در فیلمهای خیالی...
او می داند که مردانگی سخت است و کشیدن بار زندگانی بر دوش یک مرد سخت تر...برای همین است که پابه پای تو کار می کند و جان می کند در این هوای آلوده و هجوم حمله هوسرانیهای مردانه ،
میداند که باید بار بردارد از روی شانه هایت ....
اما تو ،در تمام آن لحظه ها که او از زنانگیش فاصله می گیرد تا تو را تنها نگذارد ،اگر یادت برود که مراقبش باشی ،آرام آرام و شاید برای همیشه از دستش بدهی....
زنها می خواهند کودک بمانند،حتی مادر هم که باشند ،باز هم میخواهند کودکی کنند....
زنها ،رئیس جمهور هم که باشند ،دلشان تکیه گاهی امن می خواهد، دلشان می خواهد یکی نازشان را بکشد ،قربان صدقه شان برود ،
اگر نگذاری سر بر شانه احساس تو بگذارد دلواپسی هایش ، مدام می رود و بر می گردد....
وقتی به این باور برسد که نتوانسته ای همبازی کودکیهایش باشی و خیلی وقت باشد که غبار نشسته بر نگاهش را ندیده باشی...
وقتی همیشه توی خودش باشد و آرام آه بکشد ،وقتی به جای قهقهه های شاد قدیم ،فقط لبخند می زند و ساکت می ماند ، رفته است ....
نمرده ...اما رفته ....
و شاید دیگر هرگز دروازه روح خسته اش نه برای تو باز شود و نه برای دیگری ....
زنها وقتی می روند دیگر وقت برگشتن همه چیز را نمی آورند ....
زنها بخشیدن را خوب بلدند اما وقتی یک بار رفته باشند ، هیچ چیزشان مثل روز اول نمی شود ...
آزاده رمضانی
روز جهانی زن مبارک باد🌹
۲۲.۲k
۱۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.