پارت

پارت ۴۱
هیونجین ، هوفی کشید و در رو بست. اروم خنده ای کردم. بنگچان با حالتی سوالی نگاهم کرد.
بنگچان: چرا میخندی؟
سونگمین: ف-ف-فلیکس..ک-ک...
میخواستم کلمه دیگه ای رو بگم ولی سختم بود. آهی کشیدم و کاغذ و خودکارم رک بیرون آوردم و خواستم بنویسم که بنگچان مانع نوشتنم شد و گفت
بنگچان: ننویس..بگو
اب دهنم رو قورت دادم.
سونگمین: ک-ک-ک..یوت..ک-کیوت..
بنگچان: آفرین داری میگی ادامه بده.
سونگمین:بو-بود...
بنگچان: میتونی کلش رو تویه جمله بگی؟
همینجوری کلمات رو تکرار میکردم ولی نمیتونستم یه جمله اش کنم. بنگچان ، دستش رو ، روی شونه ام گذاشت و نوازشش کرد
بنگچان: خیلی خوب بود تلاشت..دفعه بعدی حتما میتونی یه جمله رو کامل بگی.
با این حرفش ، ذوق زده شدم و لبخندی روی لبام نشست. با لبخند من ، اون هم لبخند کوچکی زد.
بنگچان: برو میز رو اماده بکن..منم میام.
سری به معنی تایید تکون دادم و به سمت سالن غذا خوری رفتم. آشپز ها و خدمتکار ها غذا هارو اورده بودن. اون هارو با ترتیب نظم روی میز چیدم و همه چیز رو مرتب کردم. بعد مدتی ، بنگچان اومد و روی صندلی همیشگیش نشست.
بنگچان: کارت بدون فلیکس هم عالیه...
وقتی ازم تعریف میکنه از خوشحالی تپش قلب میگیرم..میتونم بگم بهترین ادم تو زندگیمه که تاحالا دیدم..اون اصلا هم سرد و خشن نیست فقط درونگراس..از اینکه بامن صمیمی شده خوشحالم...بعد هیونجین به همراه فلیکس وارد سالن شدن.
فلیکس: سونگمین خیلی متاسفم دیر کردم.
سونگمین: ا-ا-اشکال....ن-ن-نداره.
باورم نمیشد..تونستم یه جمله رو بگم. همه تقریبا شوکه شده بودن.
بنگچان: خیلی خوب بود..بالاخره تونستی.
فلیکس، با لبخند گرمی نگاهم میکرد.
فلیکس: آفرین.
هیونجین: بخاطر استادشه.
بنگچان: هی!
هیونجین خنده ای کرد.
هیونجین: باشه باشه
دیدگاه ها (۶۰)

my prisoner

my prisoner

my prisoner

my prisoner

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط