صبح که می شود

صبح که می شود
یادم باشد در آینه آسمان بنگرم
به دریاهایِ اطراف سری بزنم
نگاهِ بیشه هایِ زیبا را
به کلبه یِ خورشید راهی کنم
قدری از گندمزارهایِ این حوالی عطرِ خوش نان را ببویم
و دستِ آفتاب را بگیرم ، برویم با هم کوچه کوچه ،
پنجره ها را بیدار کنیم
مبادا زندگی خواب بماند.
دیدگاه ها (۵)

‌‌  ‌‌     چِه دُعايي كُنَمَت بِهترازاينكِه شَود عاقِبتَم خَ...

از آدمها بت نسازید، این خیانت است،هم به خودتان، هم به خودشان...

نه نمیـدانی هیـچ کس نمـی داند پشتــ ایـن چهــــره ی آرام در...

من دلم می‌خواهدخانه‌ای داشته باشم پُرِ دوست🌸 کنج هر دیوارشدو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط