داستان سابرینا

داستان سابرینا
وقتی هنوز حیوون خونگی جینجر بودم و تبدیل نشده بودیم،یه همسایه داشتیم.
یه دختر بود که همیشه با جینجر دعوا داشتن (هم لفظی و هم فیزیکی)
سابرینا هم یه سگ بود و از اونجایی که  اکثر سگ و گربه هم باهم دعوا دارن و صاحب هامون هم باهم مشکل داشتن ما هم کلی باهم دعوا داشتیم.
نژاد اون از مدل های پا کوتاه و پشمالو بود ولی با اینکه کوچولو بود زور زیادی داشت.
اونم قدرت های شیطانی داره ولی به اندازه ی جینجر قوی نیست و چون تازه تبدیل شده هنوز زیاد بلد نیست ازشون استفاده کنه.
قدرت من هم از اون بیشتره ولی اگه سابرینا یاد بگیره ازقدرت هاش استفاده کنه،تقربا برابر میشیم.
دیدگاه ها (۱)

شما از کدوم دسته این؟😂خودم اون درسخونه😎😂

با تاخیر شب یلداتون مبارک😂❄❤💫

🇮🇷😼✌🏻#گاچا_کلاب #گاچاکلاب #گاچا #گاچانوکس #گاچا_نوکس #گاچالا...

خوشمل شد؟#گاچا_کلاب #گاچاکلاب #گاچا #گاچانوکس #گاچا_نوکس #گا...

اصلا ربط دادن همه چیز به "" نژاد پرستی "" !!!خودش یه خواست ج...

دو پارتی از هیوجین: (وقتی برادر ناتنیته....)داستان از اونجای...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط