داستان سابرینا
داستان سابرینا
وقتی هنوز حیوون خونگی جینجر بودم و تبدیل نشده بودیم،یه همسایه داشتیم.
یه دختر بود که همیشه با جینجر دعوا داشتن (هم لفظی و هم فیزیکی)
سابرینا هم یه سگ بود و از اونجایی که اکثر سگ و گربه هم باهم دعوا دارن و صاحب هامون هم باهم مشکل داشتن ما هم کلی باهم دعوا داشتیم.
نژاد اون از مدل های پا کوتاه و پشمالو بود ولی با اینکه کوچولو بود زور زیادی داشت.
اونم قدرت های شیطانی داره ولی به اندازه ی جینجر قوی نیست و چون تازه تبدیل شده هنوز زیاد بلد نیست ازشون استفاده کنه.
قدرت من هم از اون بیشتره ولی اگه سابرینا یاد بگیره ازقدرت هاش استفاده کنه،تقربا برابر میشیم.
وقتی هنوز حیوون خونگی جینجر بودم و تبدیل نشده بودیم،یه همسایه داشتیم.
یه دختر بود که همیشه با جینجر دعوا داشتن (هم لفظی و هم فیزیکی)
سابرینا هم یه سگ بود و از اونجایی که اکثر سگ و گربه هم باهم دعوا دارن و صاحب هامون هم باهم مشکل داشتن ما هم کلی باهم دعوا داشتیم.
نژاد اون از مدل های پا کوتاه و پشمالو بود ولی با اینکه کوچولو بود زور زیادی داشت.
اونم قدرت های شیطانی داره ولی به اندازه ی جینجر قوی نیست و چون تازه تبدیل شده هنوز زیاد بلد نیست ازشون استفاده کنه.
قدرت من هم از اون بیشتره ولی اگه سابرینا یاد بگیره ازقدرت هاش استفاده کنه،تقربا برابر میشیم.
- ۲.۰k
- ۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط