از چهره مهتاب لکش قسمت ماشد

. از چهره مهتاب ؛ لکش قسمت ماشد
از عشق ؛ غم مشترکش قسمت ما شد

هی فال گرفتیم در آیینه تقدیر ...
زنگار گرفت و ترکش ؛ قسمت ما شد ...

وقتی که فلک ؛ حکم به تنهایی ما داد
’بر خورد ورقها و تکش ؛ قسمت ما شد

عمریست که آشفته این بود و نبودیم ؛
از مساله ساده ؛ شکش قسمت ما شد...

گفتند که ایام جوانی چه قشنگ است...
غمها و شب و شاپرکش ؛ قسمت ما شد

نامرد رفیقان ؛ به خدا بشکند این دست
وقتی که فقط بی نمکش ؛ قسمت ما شد...
دیدگاه ها (۴)

من خدایی دارم ، که در این نزدیکی‌ست . . .نه در آن بالاها !مه...

توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم طبق عادت همیشگی مجله را ورق ز...

کیا این سریال یادشون میاد؟؟منکه خیلی دوست داشتم...

خدایا کمک کن.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط