تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم

تا هستم ای رفیق ! ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم

در آستان مرگ که زندان زندگیست ،
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم

طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست ، چه سود از دویستم ؟

گوهرشناس نیست در این شهر شهریار !
من در صف خَزَف چه بگویم که چیستم ...

#شهریار
#پست_جدید #تکست_خاص
دیدگاه ها (۶)

گنجشک ها ...امروز که فقط نه....هر روز ....جوری نام تو را ......

محبوب من؛ما که توقع نداشتیم این دنیا ما را ناز کند،یا گرم در...

کدام دیده مرا از نگاه تو انداختکه من سلام تو اما، تو والسلام...

لازمه که یکی منتظرت باشه یکی که حتی وقتی خودتم بی خیال خودت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط