تا هستم ای رفیق ! ندانی که کیستم
تا هستم ای رفیق ! ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست ،
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست ، چه سود از دویستم ؟
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار !
من در صف خَزَف چه بگویم که چیستم ...
#شهریار
#پست_جدید #تکست_خاص
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست ،
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست ، چه سود از دویستم ؟
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار !
من در صف خَزَف چه بگویم که چیستم ...
#شهریار
#پست_جدید #تکست_خاص
۴.۱k
۲۷ اسفند ۱۳۹۹