بوسید سرم را که بگوید نگران بود
بوسید سرم را که بگوید نگران بود
دنبال کسی بود که خود غافل از آن بود
دل بود و گرفتار وفایی که به سر نیست
من بودم و یاری که دلش با دگران بود
هرشب جگرم سوخت از این عشق خیالی
این سیل جگرسوز که از دیده روان بود
من ساکن کوی توام و از تو چه دورم !
میسوزم از این عشق که در برزخ جان بود
هرچند بگویم که تو را دوست ندارم
چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود
#نرگس_بهار_لویی
دنبال کسی بود که خود غافل از آن بود
دل بود و گرفتار وفایی که به سر نیست
من بودم و یاری که دلش با دگران بود
هرشب جگرم سوخت از این عشق خیالی
این سیل جگرسوز که از دیده روان بود
من ساکن کوی توام و از تو چه دورم !
میسوزم از این عشق که در برزخ جان بود
هرچند بگویم که تو را دوست ندارم
چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود
#نرگس_بهار_لویی
- ۲۸۱
- ۲۱ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط