سناریو باکوگو پارت ۴

بطری چرخید و...

میتا و باکوگو

هردوشون خشکشون زد و غرورشون ترک خورد همینطور به بطری خیره شدن مینا هم از ذوق شدید داشت بالا و پایین میپرید
میتا : و...وا..واقعا ؟
باکوگو : دا...دارم خواب میبینم ؟
هردوشون باهم : تو ؟!
مینا : زودباشید دیگه !
کیریشیما : چقد جذاب ...
مینتا : باید از این صحنه فیلم بگیرم
و گوشی رو بیرون میاره که دکو گوشی رو قاپید و نزاشت این کارو بکنه
باکوگو : لعنتی من این کارو نمیکنم !
میتا : منم همینطور !
اما بچه ها با اصرار اونارو راضی کردند
باکوگو : خیلی خب
باکوگو یه بالش رو از روی کاناپه برداشت و میتا رو به خودش نزدیک کرد بالش رو جلو صورتشون گذاشت تا دیده نشن و هم دیگه رو میبوسن
میتا : ممم....
باکوگو : چرا انقد....
هردوشون : بدمزه ای ؟ «( هردوشون تو دلشون میگن چقد خوشمزس )
مینا : وایییی
جیرو : این دوتا رسما با هم شیپ شدن
میتا : هااا ؟! من رو با این پسر پست و زشت و عوضی شیپ نکنین !
باکوگو : هرچی که گفتی خودتی !!
میتا : خفه خون بگیر !
باکوگو : خودت خفه خون بگیر !
میتا : حرف منو تکرار نکن !
باکوگو : حرفتو تکرار نکردم !
میتا : کردی !

مینا و هاکاگوره در گوشی حرف میزنن

مینا : این دوتا جذاب لعنتی ان ....
هاکاگوره : آرههه....خیلی به هم میان
مینا : دعواهاشون هم بانمکه....

یائوروزو : وقت شامه !

که همه ساکت میشن و برمیگردن

میتا : دفعه بعدی ....

تو ذهن هردوشون : میکشت !

فردا ، سر کلاس

ایزاوا : خب قراره امروز چند نفرتون رو برای یه ماموریت بفرستم سوزوکی،باکوگو، تودوروکی، جیرو
شما ۴ نفر برای ماموریت اماده شید یک عملیات اینه تبهکار های قلابی رو نابود کنید و افراد زیر اوار رو نجات بدید
دیدگاه ها (۸)

سایه های عشق

هیچوقت فکر نمیکردم....

سناریو باکوگو ۳

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟖چت گروهی چند لحظه ساکت شد. ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط