صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

صبحدم، مرغ چمن با گلِ نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت...

"حافظ"
دیدگاه ها (۱)

لبخند و ریشخند کسی در دلم نماندهرکس هرآنچه داد به آیینه پس گ...

هرچه هستی باش!اما کاش...نه،جز اینم آرزویی نیستهرچه هستی باش!...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم . . .

چمن شکفت و می از خُم به‌ شیشه جولان کردجنون عاشق و سودای مرغ...

در پردۀ اسرار کسی را ره نیستزین تعبیه، جانِ هیچ‌کس آگه نیست#...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط