دستم را فشرد
دستم را فشرد
و به نجوایم سه حرف گفت.
سه حرفی که عزیزترین داراییِ تمامِ روزم شد:
"پس تا فردا"
.
کفش هایم را برق انداختم دوبار.
لباس های رفیقم را قرض گرفتم
با دو لیره
که برایش کیکی بخرم و
قهوه ای خامه دار.
.
حالا تنها بر نیمکتم
و گرداگردم عشاق، لبخندزنانند
و برآنم که
ما را نیز لبخندی خواهد بود.
شاید در راه است
شاید لحظه ای یادش رفته
شاید....شاید
#محمود_درویش
و به نجوایم سه حرف گفت.
سه حرفی که عزیزترین داراییِ تمامِ روزم شد:
"پس تا فردا"
.
کفش هایم را برق انداختم دوبار.
لباس های رفیقم را قرض گرفتم
با دو لیره
که برایش کیکی بخرم و
قهوه ای خامه دار.
.
حالا تنها بر نیمکتم
و گرداگردم عشاق، لبخندزنانند
و برآنم که
ما را نیز لبخندی خواهد بود.
شاید در راه است
شاید لحظه ای یادش رفته
شاید....شاید
#محمود_درویش
- ۸.۰k
- ۱۵ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط