آوا اروند
آواي اروند
بنام آنكه گل را رنگ و بو داد
به سرخي لاله ها را آبرو داد
بنام ساقي لبهاي تبدار
شب رزم و جهاد و جنگ و پيكار
بياد فكه و ياد شلمچه
بياد صدهزاران لاله غنچه
بياد لحظه هاي خوب ايثار
بياد آن شهيدان سبك بار
بیاد میمک و دشت هلاله
مُنور چِهرگانی چون ستاره
شبي هم كاروان شو با شهيدان
بيا بنشين كنار اين دليران
تو بشنو ماجراي فتح فاو است
جهاد و جنگ و صدها كندوكاو است
شب حمله شد آغاز اي عزيزان
دعا و سجده ها با اشك ريزان
همي آمد وداع پر تب و سوز
شب هجران ياران آمد آن روز
بغل بگشوده هر يك در وداعي
كه اينجا آمده وقت جدائي
گرفتن يكدگر را هم در آغوش
حنا بر دست و سرها بر سر دوش
شهادت را طلب كردن در آنجا
زيارت نامهها خواندن چه زيبا
خدايا قسمت ما كربلا كن
شهادت را نصيب جمع ما كن
ز يكديگر طلب كردن شفاعت
شفاعت چون رسد روز قيامت
كه نام فاطمه(س) هم بر جبين بود
که ذكر و ياد او با ما عجين بود
تو گویی باده از مولا گرفتند
شراب سُرخ از بالا گرفتند
در آن بزمی که آنجا شد مهیا
ندای وصل میآمد ز بالا
خداوندا نميدانم چه شور است
عروسی یا که جنگ است این سرور است
كه اسفند و گلاب و عطر و عنبر
فضاي بزمشان كرده معطر
به ره آمد سپاه و لشگر ما
تلاطم كرد اينجا هم به دريا
به نخلستان كنار رود اروند
بسي رزمنده محكم چون دماوند
خروشيد و خروشان از كناره
هجومي كرد او همچون شراره
گروهي چهره ها را كرده گلگون
سوار قايق و سرمست و مجنون
تو بنگر آن همه شير دلاور
دمادم ذكرشان الله اكبر
پيام رهبرم آمد به فرمان
كه اي رزمندگان اي شرزه شيران
بنام نامي زهراي اطهر
فضاي رزمتان باشد منوّر
ز اروند آب هم آواز ميكرد
ره قرب و شهادت باز ميكرد
نگه كن آن شب رؤيايي جنگ
ز اروند رود هم ميآمد آهنگ
كه آهنگ صدايش بس حزين بود
به هر سو بنگري ميدان مين بود
كلاف سيم خاري در كمين بود
وجب اندر وجب بسته به مين بود
فضا آكنده از خمپاره و دود
ز سويي كشته ها افتاده بر رود
ستيز و جنگ هم بالا گرفته
ز هر سو كُشته ها بر خاك خفته
يكي همسنگرش را ياد ميكرد
يكي يا فاطمه فرياد ميكرد
فضا سرشار از عطر شهادت
ربودن گوي سبقت در سعادت
صداي تير و خمپاره عيان بود
شهيدان را نظاره اختران بود
تو گويي آسمان هم اين چنين است
يقيناً شب، شب فتح المبين است
طلوع آفتاب روز موعود
نه احمد بود نه منصور و داوود
كنون آيات پيروزي عيان شد
همان دم راه بهروزي عيان شد
شهيدان همچو مصباح شريعت
كه همچون نور اندر قعر ظلمت
شهيدان ضامن صد افتخارند
كه همچون انحناي ذوالفقارند
شهيدان اسوة ايمان و قدرت
شهيدان مظهر عشق و رشادت
شهيدان مظهر اوج عدالت
شهيدان مصدر صدها صلابت
شهيدان بر طريقت شاه بازند
كه آلام بشر را چاره سازند
شهيدان تاج صبر و استقامت
شهيدان همچو منشور هدايت
رسالت باشد اما در زمانه
به هر پير و جوان در هر كرانه
مبادا راهشان پايان پذيرد
نشايد يادشان در ما بميرد
شهيدان نور مصباح الهُدايند
فروغ روشني هم بر شمايند
چگونه ميتوان گفتن شنفتن
كه دُر عشق را نتوان به سفتن
سخن كوته نمودم بس كلام است
شهيدان را درود و صد سلام است
بنام آنكه گل را رنگ و بو داد
به سرخي لاله ها را آبرو داد
بنام ساقي لبهاي تبدار
شب رزم و جهاد و جنگ و پيكار
بياد فكه و ياد شلمچه
بياد صدهزاران لاله غنچه
بياد لحظه هاي خوب ايثار
بياد آن شهيدان سبك بار
بیاد میمک و دشت هلاله
مُنور چِهرگانی چون ستاره
شبي هم كاروان شو با شهيدان
بيا بنشين كنار اين دليران
تو بشنو ماجراي فتح فاو است
جهاد و جنگ و صدها كندوكاو است
شب حمله شد آغاز اي عزيزان
دعا و سجده ها با اشك ريزان
همي آمد وداع پر تب و سوز
شب هجران ياران آمد آن روز
بغل بگشوده هر يك در وداعي
كه اينجا آمده وقت جدائي
گرفتن يكدگر را هم در آغوش
حنا بر دست و سرها بر سر دوش
شهادت را طلب كردن در آنجا
زيارت نامهها خواندن چه زيبا
خدايا قسمت ما كربلا كن
شهادت را نصيب جمع ما كن
ز يكديگر طلب كردن شفاعت
شفاعت چون رسد روز قيامت
كه نام فاطمه(س) هم بر جبين بود
که ذكر و ياد او با ما عجين بود
تو گویی باده از مولا گرفتند
شراب سُرخ از بالا گرفتند
در آن بزمی که آنجا شد مهیا
ندای وصل میآمد ز بالا
خداوندا نميدانم چه شور است
عروسی یا که جنگ است این سرور است
كه اسفند و گلاب و عطر و عنبر
فضاي بزمشان كرده معطر
به ره آمد سپاه و لشگر ما
تلاطم كرد اينجا هم به دريا
به نخلستان كنار رود اروند
بسي رزمنده محكم چون دماوند
خروشيد و خروشان از كناره
هجومي كرد او همچون شراره
گروهي چهره ها را كرده گلگون
سوار قايق و سرمست و مجنون
تو بنگر آن همه شير دلاور
دمادم ذكرشان الله اكبر
پيام رهبرم آمد به فرمان
كه اي رزمندگان اي شرزه شيران
بنام نامي زهراي اطهر
فضاي رزمتان باشد منوّر
ز اروند آب هم آواز ميكرد
ره قرب و شهادت باز ميكرد
نگه كن آن شب رؤيايي جنگ
ز اروند رود هم ميآمد آهنگ
كه آهنگ صدايش بس حزين بود
به هر سو بنگري ميدان مين بود
كلاف سيم خاري در كمين بود
وجب اندر وجب بسته به مين بود
فضا آكنده از خمپاره و دود
ز سويي كشته ها افتاده بر رود
ستيز و جنگ هم بالا گرفته
ز هر سو كُشته ها بر خاك خفته
يكي همسنگرش را ياد ميكرد
يكي يا فاطمه فرياد ميكرد
فضا سرشار از عطر شهادت
ربودن گوي سبقت در سعادت
صداي تير و خمپاره عيان بود
شهيدان را نظاره اختران بود
تو گويي آسمان هم اين چنين است
يقيناً شب، شب فتح المبين است
طلوع آفتاب روز موعود
نه احمد بود نه منصور و داوود
كنون آيات پيروزي عيان شد
همان دم راه بهروزي عيان شد
شهيدان همچو مصباح شريعت
كه همچون نور اندر قعر ظلمت
شهيدان ضامن صد افتخارند
كه همچون انحناي ذوالفقارند
شهيدان اسوة ايمان و قدرت
شهيدان مظهر عشق و رشادت
شهيدان مظهر اوج عدالت
شهيدان مصدر صدها صلابت
شهيدان بر طريقت شاه بازند
كه آلام بشر را چاره سازند
شهيدان تاج صبر و استقامت
شهيدان همچو منشور هدايت
رسالت باشد اما در زمانه
به هر پير و جوان در هر كرانه
مبادا راهشان پايان پذيرد
نشايد يادشان در ما بميرد
شهيدان نور مصباح الهُدايند
فروغ روشني هم بر شمايند
چگونه ميتوان گفتن شنفتن
كه دُر عشق را نتوان به سفتن
سخن كوته نمودم بس كلام است
شهيدان را درود و صد سلام است
- ۱۱۲
- ۳۰ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط