عشق تصادفی
#عشق_تصادفی
p.25
و رفتم سمت دفتر کوک
درش رو باز کردم و رفتم داخل کوک هم بیدار بود و نشسته بود روی یکی از مبل ها
کوک:بیداری؟خوابت نمیومد ؟
ا.ت: نتونستم بخوابم
کوک:لباسه چه اندازه است
ا.ت:اره خیلی باحاله
کوک: لباس همه خدمتکار ها و همهی لباس هایی که داخل اتاق های خانم های اینجاست سلیقه منه
ا.ت:اگر زن بودی خیلی خوش سلیقه بودی
کوک:حالا که مردم سلیقه ام هم که خودت دیدی
یه لحظه سرم رو انداختم پایین و متوجه یه چیزی شدم و چشمام رو گرد کردم و سرم رو اوردم بالا
ا.ت:لباس زیرا که دست تو نیست؟
کوک:نه بابا اون قبلاً دست اون زنیکه هرزه بود
ا.ت:اها یعنی اصلا تو کاری نداشتی
کوک:حالا دیگه بس کن کاری داشتی
ا.ت:نه حوصله ام سر رفته بود
کوک:اون چیزایی که گفتم رو الان بگم؟
ا.ت:اره بگو
کوک:ببین یک این که بدون اجازه وارد هیچ کدوم از اتاق ها نمیشی سمت گاوصندوق های دفتر ها نمیری و داخل اتاق خودت یه کمد لباس هست که پشت کمد دیواری اتاقت هست اونجا باز هم یه در هست که کلی اصلحه اونجا هست که اونا با لباس ها مال خودت همین
ا.ت:اون تفنگ ها مال منه؟
کوک:اره مال خودت
ا.ت:بهم یاد میای؟
کوک:بلد نیستی؟
ا.ت:نه
کوک:باش بهت یاد میدم
ا.ت:راستی تهیونگ با من مشکلی داره
کوک:نه فقط از دخترای لوس بدش میاد
ا.ت:من که لوس نیستم
کوک:منم می دونم اما اون نمیدونه
ا.ت:اوکی. چرا اون طوری شدی
کوک:حالم بد شد ؟
ا.ت:اره
کوک:من از وقتی به دنیا اومدم یه بیماری تنفسی دارم همین
ا.ت:منم بیماری مغزی دارم
کوک:یه نقطه اشتراک بین منو خواهر جدیدم جفتمون مریضیم
p.25
و رفتم سمت دفتر کوک
درش رو باز کردم و رفتم داخل کوک هم بیدار بود و نشسته بود روی یکی از مبل ها
کوک:بیداری؟خوابت نمیومد ؟
ا.ت: نتونستم بخوابم
کوک:لباسه چه اندازه است
ا.ت:اره خیلی باحاله
کوک: لباس همه خدمتکار ها و همهی لباس هایی که داخل اتاق های خانم های اینجاست سلیقه منه
ا.ت:اگر زن بودی خیلی خوش سلیقه بودی
کوک:حالا که مردم سلیقه ام هم که خودت دیدی
یه لحظه سرم رو انداختم پایین و متوجه یه چیزی شدم و چشمام رو گرد کردم و سرم رو اوردم بالا
ا.ت:لباس زیرا که دست تو نیست؟
کوک:نه بابا اون قبلاً دست اون زنیکه هرزه بود
ا.ت:اها یعنی اصلا تو کاری نداشتی
کوک:حالا دیگه بس کن کاری داشتی
ا.ت:نه حوصله ام سر رفته بود
کوک:اون چیزایی که گفتم رو الان بگم؟
ا.ت:اره بگو
کوک:ببین یک این که بدون اجازه وارد هیچ کدوم از اتاق ها نمیشی سمت گاوصندوق های دفتر ها نمیری و داخل اتاق خودت یه کمد لباس هست که پشت کمد دیواری اتاقت هست اونجا باز هم یه در هست که کلی اصلحه اونجا هست که اونا با لباس ها مال خودت همین
ا.ت:اون تفنگ ها مال منه؟
کوک:اره مال خودت
ا.ت:بهم یاد میای؟
کوک:بلد نیستی؟
ا.ت:نه
کوک:باش بهت یاد میدم
ا.ت:راستی تهیونگ با من مشکلی داره
کوک:نه فقط از دخترای لوس بدش میاد
ا.ت:من که لوس نیستم
کوک:منم می دونم اما اون نمیدونه
ا.ت:اوکی. چرا اون طوری شدی
کوک:حالم بد شد ؟
ا.ت:اره
کوک:من از وقتی به دنیا اومدم یه بیماری تنفسی دارم همین
ا.ت:منم بیماری مغزی دارم
کوک:یه نقطه اشتراک بین منو خواهر جدیدم جفتمون مریضیم
۲.۱k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.