پارت چهارم
پارت چهارم
ا.ت:اون وو ولم کنم چرا اینطوری میکنی
اون وو:دلم برای بغل کردنت تنگ شده
ا.ت:باشه بابا حالا ولم کن
من رو ول کردی محکم زدم به کتفش که من رو بلند کرد و برد تو بیمارستان من رو برد توی اتاقش و گذاشت روی صندلی
ا.ت:عقلتو از دستی دادی ها ابرومو بردی
اون وو:دختر خوب تو کامل من رو از یاد بردی مثلا من دوست بچگیاتم ها
ا.ت:اون وو یه چیزی بگم
اون وو:اره بگو
ا.ت:فکر کنم عاشق شدم
اون وو:جان حالا عاشق کی شدی نی نی کوچولو
ا.ت:جونگکوک با هم تو یه خونه زندگی میکنیم
اون وو:جان من تو یه خونه مگه میشه
ا.ت:حالا که شده یه شبه عاشقش شدم ولی نمیدونم چرا
دکتر ارشد اومد تو بهم گفت دختر کجایی یه مریض داره خون از دست میده تو اینجا نشستی
زود رفتی پیش مریض و بردی اتاق عمل بعد از عمل کردنش رفت سر گوشیت دیدی کوکی صد دفعه بهت پیام داده یکدفعه قلبت لرزید
ا.ت:دختر اروم باش چیزی نیست یه پیام سادست
همش پیام حالت خوبه چرا جواب نمیدی اتفاقی افتاده
یعنی خیلی نگرانم شده بهش زنگ زدم
ا.ت:الو جونگکوک ببخشید تو اتاق عمل بودن نتونستم جواب بدم
جونگکوک:همه ی اعضای بدنم اومد تو دهنم واقعا که
ا.ت:یعنی نگرانم شدی
جونگکوک:خوب یه جورایی
هر دوتون شروع کردین به خندیدن بعد از قطع کردن گوشی رفتی رفتی بالای پشت بوم بیمارستان باد گونه هاتو نوازش میکرد و بهت حس خیلی خوبی رو میداد نشستی روی صندلی های روی پشت بوم که دیدی یه شیر موز اومد جلوی صورتت برگردی به پشت که با دیدن کوکی خشکت زد
ا.ت:تو اینجا چیکار میکنی
شیر موز داد دستمو اومد نشست کنارم...
ا.ت:اون وو ولم کنم چرا اینطوری میکنی
اون وو:دلم برای بغل کردنت تنگ شده
ا.ت:باشه بابا حالا ولم کن
من رو ول کردی محکم زدم به کتفش که من رو بلند کرد و برد تو بیمارستان من رو برد توی اتاقش و گذاشت روی صندلی
ا.ت:عقلتو از دستی دادی ها ابرومو بردی
اون وو:دختر خوب تو کامل من رو از یاد بردی مثلا من دوست بچگیاتم ها
ا.ت:اون وو یه چیزی بگم
اون وو:اره بگو
ا.ت:فکر کنم عاشق شدم
اون وو:جان حالا عاشق کی شدی نی نی کوچولو
ا.ت:جونگکوک با هم تو یه خونه زندگی میکنیم
اون وو:جان من تو یه خونه مگه میشه
ا.ت:حالا که شده یه شبه عاشقش شدم ولی نمیدونم چرا
دکتر ارشد اومد تو بهم گفت دختر کجایی یه مریض داره خون از دست میده تو اینجا نشستی
زود رفتی پیش مریض و بردی اتاق عمل بعد از عمل کردنش رفت سر گوشیت دیدی کوکی صد دفعه بهت پیام داده یکدفعه قلبت لرزید
ا.ت:دختر اروم باش چیزی نیست یه پیام سادست
همش پیام حالت خوبه چرا جواب نمیدی اتفاقی افتاده
یعنی خیلی نگرانم شده بهش زنگ زدم
ا.ت:الو جونگکوک ببخشید تو اتاق عمل بودن نتونستم جواب بدم
جونگکوک:همه ی اعضای بدنم اومد تو دهنم واقعا که
ا.ت:یعنی نگرانم شدی
جونگکوک:خوب یه جورایی
هر دوتون شروع کردین به خندیدن بعد از قطع کردن گوشی رفتی رفتی بالای پشت بوم بیمارستان باد گونه هاتو نوازش میکرد و بهت حس خیلی خوبی رو میداد نشستی روی صندلی های روی پشت بوم که دیدی یه شیر موز اومد جلوی صورتت برگردی به پشت که با دیدن کوکی خشکت زد
ا.ت:تو اینجا چیکار میکنی
شیر موز داد دستمو اومد نشست کنارم...
۱۳.۱k
۰۷ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.