p21
جی:استاد میشه یه لحظه بیاین
کوک:حتما
جیمین:تو بشین کوک من میرم ببینم چشه
جی:اخه جیمین
جیمین:ششش بیا بریم
جیمین از شونه هامگرف و کشوند تو جنگل
جیمین:چیشده
جی:میدونی جیمین من احساس میکنم (گریه)
جیمین:چیشده عزیزم
جی:من من وقتی تو کما بودم یه چیزایی دیدم
جیمین:چی دیدی ترسناک بود؟
جی:ن نه...من دیدم که با استاد تو به عمارتی ام بعد (میگه همه چیرو)
جیمین:لبخندش رو دوست داشتی؟(مال سوهو رو میگه)
جی:فک کنم من دوسش دارم جیمینننن به کاری بکنننن من کسی که ندیدم حتی تو این دنیا ووجود نداره عاشقش شدم چه کاری بکنم
جیمین:خیلی ...عجیبه ولی ..باید فراموشش کنی وگرنه به خودت عذاب میدی
جی:نمیتونم جیمین..باهام خیلی خوش رفتار بود نکنه تو این دنیا هم هس
نینا:(یکی از دخترا)استاد،جیرال؟
جیمین:نینا کاری داری؟
نینا:چیزه ...استاد کوک گفتن که ازتون اون فدک رو بگیرم
جیمین:باشه بیا
نینا:مرسی
جی:جیمین چطوره منو هول بدی دوباره برم کما ببینمش
جیمین:دیوونه شدی دختر
کوک:بچه هاااا جمع بشین...جیمین...جیمین
جیمین:اومدمممممممم
جیمین:بریم ...از پسش باهم برمیایم
جی:مرسی که همیشه پیشمی
جیمین:همیشه (از شونه جی میگره و میرن داخل کمپشون)
جین:جیمیننننن خواهرمو کجا برده بودییییی هااا
جیمین:اونجا
جین:اگه یه بارم ببینم باهمین به خدا هر دوتاتون رو توی زمین میخکوب میکنم
جی:اوپا فشار نخور چروک میشی
جین:ایشششش از همون روزی که اومدی زندگیمون نابود شد(بعد اینکه جیرال به دنیا اومد تو بیمارستان مامانش مرد)
جی: چ چی
جین:عااا ببخشید من من نمیخواستم اونطوری بگم
جی:من باعث مرگ مامانت نیستم جین
جین:متاسفم نمیخواستم اونطوری بگم
جی:باشه مشکلی نیس
جین:میدونم نبخشیدی من احمقیکردم معذرت میخوام
جی:باشه دیگه بسه بیا بریم
جین:(لبخند)(دلم براش تنگه جینننننن برگرددددددد)
جی:(اینم لبخند کم رنگی میزنه)
*باهم میرن میشینن روی صندلی های دور اتیش
کوک:خب بچه ها این اولین اردویی که بامن اومدین هستش در واقع ما اینجا هم بازی میکنیم هم تیراندازی و سلاح سرد رو تمرین میکنیم
امروز رو استراحت کنین از فردا شروع مبکنیم فکر کنم چند روزی میکشه الان چهارمین روزمونه اینجا به خانواده هاتون خبر بدین که یه هفته هم میمونیم اگه کار واجبی دارین میتونین برین
جیمین:خب بچه ها همگی از اینجا میریم به اونطرف جنگل اینجا ها زیادی میگن مگس هستش مخصوصا دخترا این چهار روز منو خوردن
بچه ها:میخندن
یوکی:هی جیرال سرت درد نمیکنه
جی:نه
یوکی:دلم برات تنگ بود
اینم از این پارت ...پارت بعدی رو نوشتم (اگه زود لایک کنین میزارم)
شرطا:۵۳
کامنت:۳۰
کوک:حتما
جیمین:تو بشین کوک من میرم ببینم چشه
جی:اخه جیمین
جیمین:ششش بیا بریم
جیمین از شونه هامگرف و کشوند تو جنگل
جیمین:چیشده
جی:میدونی جیمین من احساس میکنم (گریه)
جیمین:چیشده عزیزم
جی:من من وقتی تو کما بودم یه چیزایی دیدم
جیمین:چی دیدی ترسناک بود؟
جی:ن نه...من دیدم که با استاد تو به عمارتی ام بعد (میگه همه چیرو)
جیمین:لبخندش رو دوست داشتی؟(مال سوهو رو میگه)
جی:فک کنم من دوسش دارم جیمینننن به کاری بکنننن من کسی که ندیدم حتی تو این دنیا ووجود نداره عاشقش شدم چه کاری بکنم
جیمین:خیلی ...عجیبه ولی ..باید فراموشش کنی وگرنه به خودت عذاب میدی
جی:نمیتونم جیمین..باهام خیلی خوش رفتار بود نکنه تو این دنیا هم هس
نینا:(یکی از دخترا)استاد،جیرال؟
جیمین:نینا کاری داری؟
نینا:چیزه ...استاد کوک گفتن که ازتون اون فدک رو بگیرم
جیمین:باشه بیا
نینا:مرسی
جی:جیمین چطوره منو هول بدی دوباره برم کما ببینمش
جیمین:دیوونه شدی دختر
کوک:بچه هاااا جمع بشین...جیمین...جیمین
جیمین:اومدمممممممم
جیمین:بریم ...از پسش باهم برمیایم
جی:مرسی که همیشه پیشمی
جیمین:همیشه (از شونه جی میگره و میرن داخل کمپشون)
جین:جیمیننننن خواهرمو کجا برده بودییییی هااا
جیمین:اونجا
جین:اگه یه بارم ببینم باهمین به خدا هر دوتاتون رو توی زمین میخکوب میکنم
جی:اوپا فشار نخور چروک میشی
جین:ایشششش از همون روزی که اومدی زندگیمون نابود شد(بعد اینکه جیرال به دنیا اومد تو بیمارستان مامانش مرد)
جی: چ چی
جین:عااا ببخشید من من نمیخواستم اونطوری بگم
جی:من باعث مرگ مامانت نیستم جین
جین:متاسفم نمیخواستم اونطوری بگم
جی:باشه مشکلی نیس
جین:میدونم نبخشیدی من احمقیکردم معذرت میخوام
جی:باشه دیگه بسه بیا بریم
جین:(لبخند)(دلم براش تنگه جینننننن برگرددددددد)
جی:(اینم لبخند کم رنگی میزنه)
*باهم میرن میشینن روی صندلی های دور اتیش
کوک:خب بچه ها این اولین اردویی که بامن اومدین هستش در واقع ما اینجا هم بازی میکنیم هم تیراندازی و سلاح سرد رو تمرین میکنیم
امروز رو استراحت کنین از فردا شروع مبکنیم فکر کنم چند روزی میکشه الان چهارمین روزمونه اینجا به خانواده هاتون خبر بدین که یه هفته هم میمونیم اگه کار واجبی دارین میتونین برین
جیمین:خب بچه ها همگی از اینجا میریم به اونطرف جنگل اینجا ها زیادی میگن مگس هستش مخصوصا دخترا این چهار روز منو خوردن
بچه ها:میخندن
یوکی:هی جیرال سرت درد نمیکنه
جی:نه
یوکی:دلم برات تنگ بود
اینم از این پارت ...پارت بعدی رو نوشتم (اگه زود لایک کنین میزارم)
شرطا:۵۳
کامنت:۳۰
۳۹.۴k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.