آقا باید خیلی آقا باشد تا آقا زاده ی خوب؛ از آب و گل دربی
آقا باید خیلی آقا باشد تا آقا زاده ی خوب؛ از آب و گل دربیاورد.
تو بی خود چنین خوابی دیدی! :)
در یکی از روزهای سال 1328 شمسی، عده ای از علما از امام دعوت کردند که در جلسه ای حضور پیدا کند. در آن جلسه یکی از علما رو کرد به مرحوم حاج آقا مصطفی (که در آن روزها نوجوانی ظریف الطبع و خنده رو بود) و گفت: آقا مصطفی شنیده ایم که خواب عجیبی دیده ای، آیا برای حاج آقا (امام) هم نقل کرده ای؟ مرحوم حاج آقا مصطفی نگاهی به امام کرد و گفت: نه .
آن عالم گفت: پس بگو. ولی آقا مصطفی ابا می کرد و با نگاهی که به امام می نمود، منتظر اجازه ایشان بود. علما اصرار می کردند و امام ساکت و آقا مصطفی متحیر و منتظر بود. در آخر مرحوم حاج آقا عبدالله به امام گفت: حاج آقا اجازه بدهید بگوید. خواب عجیبی است، شنیدن دارد. خیلی ها شنیده اند. امام همان طور که ساکت و آرام به یک نقطه نگاه می کردند، تبسمی نموده و فرمودند: «چیه، بگو».
حاج آقا مصطفی گفت: چند شب پیش خواب دیدم در مجلسی هستم که تمام حکما و فلاسفه به ترتیب نشسته اند، فارابی، ابن سینا، فخر رازی، علامه حلی، ملاصدرا، ملاهادی سبزواری و عده زیادی (گویا سقراط و افلاطون و ارسطو نیز بودند) در همین حال شما را دیدم که وارد شدید و حکما و فلاسفه همه بلند شدند و به استقبال شما آمدند و شما را بردند در صدر مجلس نشاندند. وقتی سخن مرحوم آقا مصطفی تمام شد، امام رو به ایشان کرده و گفتند: «این خواب را تو دیدی؟» گفت: بله. امام فرمودند: «تو بی خود چنین خوابی دیدی!» با این سخن همه به شدت خندیدند و خود امام هم لبخند زدند.
مجله، شمیم یاس بهمن و اسفند 1380 پیش شماره 8 به نقل از ظرایف و طرایف صفحه 51
تو بی خود چنین خوابی دیدی! :)
در یکی از روزهای سال 1328 شمسی، عده ای از علما از امام دعوت کردند که در جلسه ای حضور پیدا کند. در آن جلسه یکی از علما رو کرد به مرحوم حاج آقا مصطفی (که در آن روزها نوجوانی ظریف الطبع و خنده رو بود) و گفت: آقا مصطفی شنیده ایم که خواب عجیبی دیده ای، آیا برای حاج آقا (امام) هم نقل کرده ای؟ مرحوم حاج آقا مصطفی نگاهی به امام کرد و گفت: نه .
آن عالم گفت: پس بگو. ولی آقا مصطفی ابا می کرد و با نگاهی که به امام می نمود، منتظر اجازه ایشان بود. علما اصرار می کردند و امام ساکت و آقا مصطفی متحیر و منتظر بود. در آخر مرحوم حاج آقا عبدالله به امام گفت: حاج آقا اجازه بدهید بگوید. خواب عجیبی است، شنیدن دارد. خیلی ها شنیده اند. امام همان طور که ساکت و آرام به یک نقطه نگاه می کردند، تبسمی نموده و فرمودند: «چیه، بگو».
حاج آقا مصطفی گفت: چند شب پیش خواب دیدم در مجلسی هستم که تمام حکما و فلاسفه به ترتیب نشسته اند، فارابی، ابن سینا، فخر رازی، علامه حلی، ملاصدرا، ملاهادی سبزواری و عده زیادی (گویا سقراط و افلاطون و ارسطو نیز بودند) در همین حال شما را دیدم که وارد شدید و حکما و فلاسفه همه بلند شدند و به استقبال شما آمدند و شما را بردند در صدر مجلس نشاندند. وقتی سخن مرحوم آقا مصطفی تمام شد، امام رو به ایشان کرده و گفتند: «این خواب را تو دیدی؟» گفت: بله. امام فرمودند: «تو بی خود چنین خوابی دیدی!» با این سخن همه به شدت خندیدند و خود امام هم لبخند زدند.
مجله، شمیم یاس بهمن و اسفند 1380 پیش شماره 8 به نقل از ظرایف و طرایف صفحه 51
۲.۴k
۰۱ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.