ای میوه ی ممنوعه بیا و ثمرم باش

‍ ای میوه ی ممنوعه بیا و ثمرم باش

مانند خیالی همه جا در نظرم باش

جنگیست میانِ من و این وسوسه سازان
تنها تو بیا شاهد جنگ و ظفرم باش

پیمان که شکستی و پرو بال مرا نیز
ای علت پرواز ، بیا بال و پرم باش

ای ماه شب چهاردهم مونس من شو
بر دامَنِ شب شعله بزن تاجِ سَرَم باش

یک لحظه جدا از تو که آرام ندارم
امروز بیا قاصِدَکِ خوش خبَرَم باش

دور از تو همه ثانیه ها تلخ گذشته
تو علت شیرین شدنِ این سفرم باش

عاشق که شدم از همه دل جز تو بریدم
با چشم خودت صاحبِ سَبک و اثرم باش

در غیبت تو از چه کسی زخم نخوردم؟
آری تو بیا مرهم زخم  جگرم باش

چون کوهِ شنی هستم و در عرصه ی طوفان
در حادثه ها با من و همچون سپرم باش
دیدگاه ها (۱)

تقصیر دلم بودکه چشمان تـورا خواست این سر به هوامثل خودمعاشق ...

#زبان_عشقاین فصل آخـــر اســــت ، زمــان عادلانــه نیـســـتف...

برای کسی که دوستش داریاز مهربانی حصاری بساز تا هر کجا که پر ...

رگ خواب تو اگر دست دلم می افتادقصه ی عشق، فراهم شدنش حتمی بو...

عاشقی هم که قوز بالا قوز

من درختی کلاغ بر دوشم، خبرم درد می‌کند بدجورساقه تا شاخه‌ام ...

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط