ویو کوک
یقشو پایین کشیدم و دیدم که سمت راست گردنش از خط فط
تا پایین گردنش بخیه خورده و سمت راست گردنش هم ماه گرفتگی خیلی بزرگی که مثل ستاره بود وجود داشت
+ پس خودشه
چشماش رو یکم باز کرد و دستش رو یکم آورد بالا . دستش
میلرزید
_ د..د..دستم...ر..ر..رو..بگیر
صداش میلرزید
دستشو گرفتم . لبخند زد و دوباره خوابید
۳ روز بعد ویو تهیونگ
کوکی رفته بود سر کارش و بهم گفته بود که آت خودشه و
مراقبش باشم که آت اومد پایین
# سلام بیدار شدی ؟
_ آهوم په نه په خوابیدم 😂
# 😂 گرسنه نیستی ؟
_ نه ممنون
با کنجکاوی داشت همه جا رو نگاه میکرد
_ اسمت چیه ؟
# من کیم تهیونگم
یهو سر جایش وایستاد و برگشت منو دید
ویو آت
گفت اسمش کیم تهیونگ هست . اسم برادر منم همین بود
برگشتم نگاهش کردم . خودش بود . اون وی بود . بالاخره
پیداش کردم . لبخند زدم
_ منم کیم آت هستم . خوشبختم
داشتم میگشتم که چشمم خورد به یه اتاق. درش رو باز کردم و........
تا پایین گردنش بخیه خورده و سمت راست گردنش هم ماه گرفتگی خیلی بزرگی که مثل ستاره بود وجود داشت
+ پس خودشه
چشماش رو یکم باز کرد و دستش رو یکم آورد بالا . دستش
میلرزید
_ د..د..دستم...ر..ر..رو..بگیر
صداش میلرزید
دستشو گرفتم . لبخند زد و دوباره خوابید
۳ روز بعد ویو تهیونگ
کوکی رفته بود سر کارش و بهم گفته بود که آت خودشه و
مراقبش باشم که آت اومد پایین
# سلام بیدار شدی ؟
_ آهوم په نه په خوابیدم 😂
# 😂 گرسنه نیستی ؟
_ نه ممنون
با کنجکاوی داشت همه جا رو نگاه میکرد
_ اسمت چیه ؟
# من کیم تهیونگم
یهو سر جایش وایستاد و برگشت منو دید
ویو آت
گفت اسمش کیم تهیونگ هست . اسم برادر منم همین بود
برگشتم نگاهش کردم . خودش بود . اون وی بود . بالاخره
پیداش کردم . لبخند زدم
_ منم کیم آت هستم . خوشبختم
داشتم میگشتم که چشمم خورد به یه اتاق. درش رو باز کردم و........
۴.۵k
۲۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.