رفته بودم سفری سمت دیار شهدا

رفته بودم سفری، سمت دیار شهدا

که طوافی بکنم گرد مزار شهدا

به امیدی که دل خسته هوایی بخورد

متبرک شود از گرد و غبار شهدا

هر چه زد خنجر احساس به سرچشمه ‏ی چشم‏

شرمگینم که نشد اشک، نثار شهدا

خشکی چشم عطش خورده، از آنجاست که من‏

آبیاری نشدم، فصل بهار شهدا

چون نشد شمع که سوزد دل سنگم شب عشق‏

کاش میشد که شود سنگ مزار شهدا

آخرین خط وصایای دل من این است‏

که به خاکم بسپارید کنار شهدا

جاتون خالی بود
دیدگاه ها (۱۱)

خدایا به حرمت ماه رجب نیکوترین سرنوشتهاحلالترین روزی...

هادی اگر تویی کسی گم نمی شودتسلیت عرض میکنم خدمت قطب عالم ام...

بادخترت حرفی بزن تا دِق نکردهچیزی بگو با این حسن تا دِق نکرد...

ایـنـجـا ایـران است:🇮 🇷 بـه افـق فاطمیه نـزدیـک مـیـشویم😔 ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط