قلمم حوصله کن سخت پریشان شدهام

قلمم حوصله کن سخت پریشان شده‌ام
راوی قصه‌ی دلتنگی و هجران شده‌ام

قلمم اشک من و جوهر تو می‌گوید
شاعری خسته و درمانده و حیران شده‌ام

قلمم گوشه‌ی آن دفتر شعرم بنویس
که پر از هق‌هق و افسرده و گریان شده‌ام

قلمم خسته‌ام انگار خودت می‌دانی
موج سرگشته‌ام و بستر طوفان شده‌ام

قلمم شعر که نه، حرف دلم روی زبانِ
تو به رقص آمده من صاحب دیوان شده‌ام

قلمم مانده در این غربت تنهایی خویش
گویی آواره‌ترین شاعر دوران شده‌ام

فصل پاییز و هوا مستعد عاشقی است
قلمم حوصله کن شاعر باران شده‌ام

#طاهره_داوری
دیدگاه ها (۶)

میدونی دلبرتو شبیه به زمستونی...سردی ، اما آدم دلش برآت میره...

بیچاره ترازعاشق بی صبرکجاست....؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمیخواهم به تو بگویم چقدر تو را دوست دارم !عشق چیزی نیست ، ک...

کتاب عشق را، جز یک ورق نیستدر آن هم نکته‌ای جز نام حق نیست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط