و من تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجال

و من تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت میکشند گریه کردم،
دخترهایی که بعدها از خود متنفر میشوند و مثل یک درخت تو خالی پوسته ای بیش نیستند
و عاقبت به روزی می افتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است و خودشان نمیدانند که چرا زنده اند....

.....

مگر نمی‌شود آدم سال‌های بعد را به یاد بیاورد و برای خودش گریه کند؟

سال بلوا / عباس معروفی
#پاراگراف_کتاب
دیدگاه ها (۵)

دست‌هایم را بگیر...شاید هنوزنرفته باشیشاید هنوزنمرده باشم #...

آدمی زاده...گوگِل که نیست،تا دو تا حرف تایپ کنی حدس بزنه چی ...

هرکجا هستم،باشم،آسمان مال من است پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال ...

هربار که شک میکنم زنم دیگه دوسم نداره ازش نمیپرسم،چون میدونم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط