خب اسم داستان منو جونگکوک
خب اسم داستان منو جونگکوک
سلام اسم من ا.ت هستش من 24 سالمه من جاسوس شخصی و مخفیه اقای جئون جونگکوکم البته پرستار دختر نازش هم هستم
جونگکوک: ا.ت یه لحظه میای؟
ا.ت : بله اقای جئون
جونگکوک:من و تو وقتی تنهاییم منو قربان یا اقای جئون صدا نکن باشه
ا.ت : باشه خب جونگکوک چه کارم داری؟
جونگکوک: نمیدونم چطوری بهت بگم ولی من قراره به یک مهمونی تو قصر اقای کیم برم ( منضورش کیم تهیونگه) گفتم اگه قبول کنی با من بیای به این مهمونی و نقش دوست دخترم رو بازی کنی چون این مهمونی مخصوص زوج هاست و اقای کیم اسرار کرد تو هرطور که شده باید بیای حالا بگو با من میای یا نه
ا.ت: البته جونگکوک . فقط مهمونی ساعت چنده؟
جونگکوک: ساعت ۸
ا.ت : اها
جونگکوک: ا.ت تو برو الان لباس بپوش با هم بریم بیرون تا یه لباس ست بخریم که معلوم نشه ما فقط باهم دوستیم و رابطه نداریم
ا.ت : باشه
جونگکوک ویو
ا.ت دختره خوبیه من نمیدونم چطوری بهش اعطراف کنم که بهش حستایی دارم و از خودم مطمئنم که عاشقشم
ا.ت: جونگکوک من اماده ام
جونگکوک: باشه بریم
ا.ت ویو
سوار ماشین شدیم و رفتیم به یه لباس فروشی یه لباس قرمز با یعقه ی سفید گرفتیم البته برای من دامن داشت.
جونگکوک: الان که لباس ها هم گرفتیم بریم خونه تا حاضر شیم
ا.ت باشه
ا.ت : رفتم تو اتاقم و حاضر شدم وقتی اومدم تا برم پیش کوک کوک رو ک دیدم با یه لبخند خرگوشی به من نگاه میکرد انگار عاشقم شده بود من خیلی میترسیدم چشاش داشت برق میزد البته اگه عاشقم بود من خیلی خوشحال میشدم چون منم عاشق کوک بودم
جونگکوک : بریم
ا.ت بریم
جونگکوک ویو
ا.ت خیلی خوشگل شده بود جوری بهش خیره شده بودم چشام داشت برق میزد فکر کنم فهمید من عاشقشم بازم نمیدونم
وقتی رسیدیم همه به ما نگاه میکردن نمیدونم چرا
ا.ت : جونگکوک چرا همه به ما نگاه میکنن
جونگکوک:نمیدونم فکر کنم امشب ما خیلی زوج خوبی شدیم
ا.ت : ما زوجیم؟؟؟؟؟؟؟( با تعجب )
جونگکوک: اره
پرش زمانی
موقع رقص شد
ا.ت ویو
منو کوک داشتیم میرقصیدیم که یهو کوک لباش و گزاشت رو لبام شکه شده بودم چون منم عاشقش بودم کمرش و گرفتم و باهاش هم کاری کردم
جونگکوک : بهترین چیزی بود که تاحالا تجربه کردم ممنون
ا.ت ویو
مهمونی که تموم شد رفتیم خونه اون روز برای منو کوک بهترین شب دنیا بود
برای داستان فیک تک پارتی دیگه
شرط 10 لایک 10 فالو 7 تا کامنت سیو بای
پایان 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
سلام اسم من ا.ت هستش من 24 سالمه من جاسوس شخصی و مخفیه اقای جئون جونگکوکم البته پرستار دختر نازش هم هستم
جونگکوک: ا.ت یه لحظه میای؟
ا.ت : بله اقای جئون
جونگکوک:من و تو وقتی تنهاییم منو قربان یا اقای جئون صدا نکن باشه
ا.ت : باشه خب جونگکوک چه کارم داری؟
جونگکوک: نمیدونم چطوری بهت بگم ولی من قراره به یک مهمونی تو قصر اقای کیم برم ( منضورش کیم تهیونگه) گفتم اگه قبول کنی با من بیای به این مهمونی و نقش دوست دخترم رو بازی کنی چون این مهمونی مخصوص زوج هاست و اقای کیم اسرار کرد تو هرطور که شده باید بیای حالا بگو با من میای یا نه
ا.ت: البته جونگکوک . فقط مهمونی ساعت چنده؟
جونگکوک: ساعت ۸
ا.ت : اها
جونگکوک: ا.ت تو برو الان لباس بپوش با هم بریم بیرون تا یه لباس ست بخریم که معلوم نشه ما فقط باهم دوستیم و رابطه نداریم
ا.ت : باشه
جونگکوک ویو
ا.ت دختره خوبیه من نمیدونم چطوری بهش اعطراف کنم که بهش حستایی دارم و از خودم مطمئنم که عاشقشم
ا.ت: جونگکوک من اماده ام
جونگکوک: باشه بریم
ا.ت ویو
سوار ماشین شدیم و رفتیم به یه لباس فروشی یه لباس قرمز با یعقه ی سفید گرفتیم البته برای من دامن داشت.
جونگکوک: الان که لباس ها هم گرفتیم بریم خونه تا حاضر شیم
ا.ت باشه
ا.ت : رفتم تو اتاقم و حاضر شدم وقتی اومدم تا برم پیش کوک کوک رو ک دیدم با یه لبخند خرگوشی به من نگاه میکرد انگار عاشقم شده بود من خیلی میترسیدم چشاش داشت برق میزد البته اگه عاشقم بود من خیلی خوشحال میشدم چون منم عاشق کوک بودم
جونگکوک : بریم
ا.ت بریم
جونگکوک ویو
ا.ت خیلی خوشگل شده بود جوری بهش خیره شده بودم چشام داشت برق میزد فکر کنم فهمید من عاشقشم بازم نمیدونم
وقتی رسیدیم همه به ما نگاه میکردن نمیدونم چرا
ا.ت : جونگکوک چرا همه به ما نگاه میکنن
جونگکوک:نمیدونم فکر کنم امشب ما خیلی زوج خوبی شدیم
ا.ت : ما زوجیم؟؟؟؟؟؟؟( با تعجب )
جونگکوک: اره
پرش زمانی
موقع رقص شد
ا.ت ویو
منو کوک داشتیم میرقصیدیم که یهو کوک لباش و گزاشت رو لبام شکه شده بودم چون منم عاشقش بودم کمرش و گرفتم و باهاش هم کاری کردم
جونگکوک : بهترین چیزی بود که تاحالا تجربه کردم ممنون
ا.ت ویو
مهمونی که تموم شد رفتیم خونه اون روز برای منو کوک بهترین شب دنیا بود
برای داستان فیک تک پارتی دیگه
شرط 10 لایک 10 فالو 7 تا کامنت سیو بای
پایان 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
۳.۳k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.