عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک


با کال ­باورهایِ تار ، تقدیر می بافی هنوز
در گم­ مداری نیلگون ، زنجیر می بافی هنوز
جامِ خمارین می چرا خامت کند صوفیِ من؟
بر بوم ­آبی باژگون ، تصویر می بافی هنوز
مردابِ گنگ بی تپش ، زایاست در تخدیرِ ذهن
ابریشمین ­پنــــدار را ، دلگیر می بافی هنوز
آیینِ دزدی مرزبان... تو با مدارایِ خموش
بر قامتِ اندیشه ات ، تحقیـر می بافی هنوز
شـــــورِ تمنّایت به سر، فرصت ترا آید بِسر
طرحی ز سیمرغِ پران گر دیر می بافی هنوز
در زمزمه فریادِ مسخ ، بس ماورایی اوج محو
نجوایِ رنجی کهنه را ، شبگیر می بافی هنوز
در رخوتِ سرداب گم ، دندانه هایِ خیره دام
قلّابِ انگشت و رَجی شهگیر می بافی هنوز؟
نازکبــــرانه شادخو ، رهپوت آید تا بهــار
بر بیشه نقشِ شرزه ای از شیر می بافی هنوز؟

#عاشقانه_های_پاک #عاشقانه #عشق #فکرنو
دیدگاه ها (۷)

عاشقانه های پاکدوست داشتنتبذر کوچکی است در دلم ،که صبح ها ،چ...

عاشقانه های پاکعشقشانه‌ی مردانه می خواهدمثل وقتی که کوه شانه...

عاشقانه های پاکمی آیی...نمی آیی...می آیی..نمی آیی..می آیی..ن...

عاشقانه های پاکشبیه افتابی تو... ومن مانند خورشیدمتشابه را ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط