پنداشت اگر شبی به سرمستی

پنداشت اگر شبی به سرمستی

در بستر عشق او سحر کردم

شبهای دگر که رفته عمرم

در دامن دیگران به سر کردم

ای زن که دلی پر از صفا داری

از مرد وفا مجو، مجو، هرگز

او معنی عشق را نمی داند

راز دل خود به او مگو هرگز
دیدگاه ها (۱)

دل تَنگَم...

...

...

من کاشف توام...

ازدواج از روی اجبار۲ p14

yek tarafe part : 9

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط