جز دیدن روی تو ،مرا رای دگر نیست
جز دیدن روی تو ،مرا رای دگر نیست
جز وصل توأم ،هیچ تمنای دگر نیست
این چشم جهان بین مرا، در همه عالم
جز بر سر کوی تو ،تماشای دگر نیست
وین جان من سوخته را ،جز سرِ زلفت
اندر همه گیتی، سر سودای دگر نیست
یک لحظه غمت از دل من ،مینشود دور
گویی که غمت را جز ازین ،رای دگر نیست
یک بوسه ربودم ز لبت، دل دگری خواست
فرمود فراق تو که فرمای، دگر نیست
هستند تو را جمله جهان، واله و شیدا
لیکن چو مَنَت ،واله و شیدای دگر نیست...
جز وصل توأم ،هیچ تمنای دگر نیست
این چشم جهان بین مرا، در همه عالم
جز بر سر کوی تو ،تماشای دگر نیست
وین جان من سوخته را ،جز سرِ زلفت
اندر همه گیتی، سر سودای دگر نیست
یک لحظه غمت از دل من ،مینشود دور
گویی که غمت را جز ازین ،رای دگر نیست
یک بوسه ربودم ز لبت، دل دگری خواست
فرمود فراق تو که فرمای، دگر نیست
هستند تو را جمله جهان، واله و شیدا
لیکن چو مَنَت ،واله و شیدای دگر نیست...
۷.۳k
۱۰ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.