از خودم رفته ام
از خودم رفته ام...
به زودی از این شهر،
از این خانه،
از این اتاق هم خواهم رفتم.
گمان میکنم تنها چیزی که به یاد دارم دفترچه ی پشت قفسه های کتابم است که در آن مشخصاتم را کامل نوشته ام.
برای چه کسی؟
نمیدانم. اما به خوبی به خاطر می آورم که زمان نوشتنش کسی را با عنوان "تو"خطاب میکردم و برایش مینوشتم.
کتاب هایم را در کارتن چیده ام.
پارچه های سفید را روی وسایل کشیده ام.
لباس هایی که به تن دارم کافیست.
خاطراتم را از تهران لعنتی جمع کرده ام.
خواهم رفت.
با پاهایم
بدون قلبم...
امضا. نَس
#جذاب #خاص #دختر #عاشقانه
به زودی از این شهر،
از این خانه،
از این اتاق هم خواهم رفتم.
گمان میکنم تنها چیزی که به یاد دارم دفترچه ی پشت قفسه های کتابم است که در آن مشخصاتم را کامل نوشته ام.
برای چه کسی؟
نمیدانم. اما به خوبی به خاطر می آورم که زمان نوشتنش کسی را با عنوان "تو"خطاب میکردم و برایش مینوشتم.
کتاب هایم را در کارتن چیده ام.
پارچه های سفید را روی وسایل کشیده ام.
لباس هایی که به تن دارم کافیست.
خاطراتم را از تهران لعنتی جمع کرده ام.
خواهم رفت.
با پاهایم
بدون قلبم...
امضا. نَس
#جذاب #خاص #دختر #عاشقانه
- ۲.۴k
- ۱۲ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط