مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

من آنجا هستم روی همان صندلی درون همان کلاس با پنجره ها

من آنجا هستم. روی همان صندلی، درون همان کلاس، با پنجره های باز و پرده های رها. نور نارنجی رنگ غروب نیمی از صورتم رو تماشا میکنه. اینبار متفاوت است. تفاوتی از جنس سنگ که بند بند وجودم را سنگین کرده است، تفاوتی از جنس شیشه که در حال زخم کردن گلویم است. کمکی نمیتونم بکنم بهشون ولی راهی باز شده از چشمام تا پایین چونه ام و هر چند ثانیه اشک تازه متولد شده ای پا به اون راه میزاره. بچه ها.. میدونم که این یه خوابه ولی... دلم براتون تنگ شده... کاش همتون اینجا بودید...
دیدگاه ها (۱)

قلم بین انگشتانم پلیست مستقیم به دو اندام مهم بدنم به اسم مغ...

خلاصه بگویم هر آنچه سهم گناهکاران بود به اشتباه در سرنوشت من...

_چه صدایی رو دوست داری؟+هوم.. خب... صدای لمس دکمه_... وا چه ...

میشه بیاید فیلم یا سریال معرفی کنید؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط