ماه بنفشم

#Maah_Banafsham
‌
#part13
‌
با صدای مهراب به خودم اومدم
=ارسلاننن،کجایی تووو
_هیجا همینجام
=عاشقی داداش؟؟؟
_عاشق؟؟؟منو عاشقی نه نه نه اشباه میکنی(با خنده)
=خیلی مشکوک میزنی،به جون مهراب اگه عاشق بشیو بهم نگی من میدونو توووو
_به جز تو کیو دارم؟؟
نخوام بگمم مجبورم بگم،چون تنها رفیق صمیم خودتی
=گفتم در جریان باشی،بریم بشینیم؟؟
_اره اره بریم یجا بشینیم
یه گوشه کنارایی رو پیدا کردیمو رفتیم نشستیم
=ارسلان این دوتا دختر روبرویی چقدر شبیه دانشجویای توعننن
_کو
=پشت سرت
برگشتم تا پشتمو ببینم که چشمم خورد به دیانا
اون،اون اینجا چیکار میکرد؟؟؟
چقدرم خوشگل شده بود
با صدا زدنای محراب از فکر اومدم بیرون
=ارسلانننن،نه خداییش تو یچیت شده
فکر کنم کر شدی
_نه بابا،تعجب کردم
=چرا تعجب؟؟؟خو حتما از دوستای اتوسان دیگه
_نمیدونم
=اینا رو بیخیال،اونیکیشونو نمیشناسم دانشجو تو نیست؟؟
_نمیدونم،دیروز بیشتر دانشجوها نیومده بودن
=اوکی،برم یه نوشیدنی بیارم بخوریم
_ارع،برو....