من معلم هستم

«من معلّم هستم»
هرشب از آینه ها می‌پرسم :
به کدامین شیوه ؟
وسعت ِ یاد ِ خدا را
بکشانم به کلاس؟
بچه ها را ببرم تا لب ِ دریاچه یِ عشق؟
غرق ِ دریایِ تفکّر بکنم؟
با تبسّم یا اخم؟
«من معلّم هستم»
نیمکت ها نفس ِ گرم ِ قدم‌هایِ مرا می‌فهمند
بال هایِ قلم و تخته سیاه
رمز ِ پرواز ِ مرا می‌دانند
سیب ها دست ِ مرا می‌خوانند
«من معلّم هستم»
درد ِ فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مال ِ من است...
دیدگاه ها (۵)

ﻋـﺎﺷـــــﻖ ﺷـــﺪﻥ ﺳـــﺎﺩﻩ ﺍﺳــــﺖﺁﻧـﻘــﺪﺭ ﮐــﻪ ﻫـﻤــﻪ ﯼ ﺍﻧـﺴ...

ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺯﻻﻝ ﺑﺎﺷﯽ ،ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ ، ﺁﻧﭽﻨﺎ...

بزن ﺑﺎﺭﺍﻥﻫﻮﺍ ﺍﺑﺮﯾﺴﺖﻧﻔﺲ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﻦ ﺗﻦ ﺭﻧﺠﻮﺭ...

این شعر سیمین بهبهانی واقعا زیباسترها کردیم خالق را ، گرفتار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط