فیک『آخرین قطره های تظاهر』
فیک『آخرین قطره های تظاهر』
(پارت یک)
۴ صبح 「لس آنجلس」
از هواپیما پیاده شد و رفت تا چمدونش رو تحویل بگیره
سوار تاکسی شد. کلید انداخت و وارد شد که صدای مادرش رو شنید:
"سومین؟تویی؟این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟چیزی شده دخترم؟"
با شنیدن صداش خودشو تو آغوشش گم کرد و با تمام وجود زور میزد تا صدای گریش اوج نگیره
「۴ سال بعد」
اون هه، رزومه شوکای رو بیار به نظر پسر باحالیه
– چشم خانم
ممنون
لطفا برای پر کردن فرم استخدامی بهش زنگ بزن
– بله حتما
و اینکه فردا خودت راهنماییش کن:)
「ویو فردا」
بالاخره بعد مدت ها، امروز وقت ملاقات بود؛ ماشینش رو پارک کرد و وارد تيمارستان شد
×اوه سلام خانم پارک😃
حالتون چطوره؟☺️
سلام
مرسی ممنون
حالش چطوره؟
☆ماشینشو از پنجره دیدم. قلبم تو دهنم میزد، تند تند به در می کوبیدم، تا اینکه در باز شد و پرستار با سومین وارد شدن
نفهمیدم چجوری شد فقط پریدم بغلش...
—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—
ساعت چهار با یه مدل خیلی خیلی معروف قرار ملاقات داشتم
می خوام برای تبلیغ گالریم باهاش همکاری کنم...
سلام سوکجین شی...
–سومین شی😊
کجا ببینمتون؟
– یه لوکیشن براتون میفرستم
—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—
جلوی رستوران پارک کردم و سوییچپو به گارسون دادم
رستوران میسوزوکی؟!...عجب سلیقه ای داره😅
وارد رستوران شدم و به سمت میز رفتم
سوک جین شی
از ملاقات باهاتون خوشبختم🤝
اوه...همچنین سومین
بشین لطفا
「پرش زمانی به نیم ساعت بعد」
پس پیشنهادتون شد ۱۰ میلیون وون برای هر کامرشال
– بله همینطوره:)
پس من بهتون خبر م...
×جییییییین😆😆
「ویو سومین」
سرمو برگردوندم که با یه پسر مو آبی مواجه شدم
به طرز باحالی موهاشو بالا بسته بود، یه تیشرت طوسی با شلوار پارچه ای مشکی پوشیده بود و با ذوق به جین نگاه میکرد که جین بلند شد و دستاشو باز کرد تا اون موجود عجیبو بغل کنه
از صحبتاشون متوجه شدم اسمش جیمینه...
ببخشید سوک جین شی من دیگه میرم، منتظر جوابتون هستم:)
–بله حتما
به سمت پیشخوان رفتم تا حساب کنم
همین لحظه بود که در باز شد و دو نفر پریدن داخل
*جیمینااااااااااا
مثل همه مشتری ها برگشتم که...ششششششششت😧
بر و بچ لایک و کامنت یادتون نره😄😇
حتما نظراتتونو بهم بگید🙃
(پارت یک)
۴ صبح 「لس آنجلس」
از هواپیما پیاده شد و رفت تا چمدونش رو تحویل بگیره
سوار تاکسی شد. کلید انداخت و وارد شد که صدای مادرش رو شنید:
"سومین؟تویی؟این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟چیزی شده دخترم؟"
با شنیدن صداش خودشو تو آغوشش گم کرد و با تمام وجود زور میزد تا صدای گریش اوج نگیره
「۴ سال بعد」
اون هه، رزومه شوکای رو بیار به نظر پسر باحالیه
– چشم خانم
ممنون
لطفا برای پر کردن فرم استخدامی بهش زنگ بزن
– بله حتما
و اینکه فردا خودت راهنماییش کن:)
「ویو فردا」
بالاخره بعد مدت ها، امروز وقت ملاقات بود؛ ماشینش رو پارک کرد و وارد تيمارستان شد
×اوه سلام خانم پارک😃
حالتون چطوره؟☺️
سلام
مرسی ممنون
حالش چطوره؟
☆ماشینشو از پنجره دیدم. قلبم تو دهنم میزد، تند تند به در می کوبیدم، تا اینکه در باز شد و پرستار با سومین وارد شدن
نفهمیدم چجوری شد فقط پریدم بغلش...
—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—
ساعت چهار با یه مدل خیلی خیلی معروف قرار ملاقات داشتم
می خوام برای تبلیغ گالریم باهاش همکاری کنم...
سلام سوکجین شی...
–سومین شی😊
کجا ببینمتون؟
– یه لوکیشن براتون میفرستم
—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—–—
جلوی رستوران پارک کردم و سوییچپو به گارسون دادم
رستوران میسوزوکی؟!...عجب سلیقه ای داره😅
وارد رستوران شدم و به سمت میز رفتم
سوک جین شی
از ملاقات باهاتون خوشبختم🤝
اوه...همچنین سومین
بشین لطفا
「پرش زمانی به نیم ساعت بعد」
پس پیشنهادتون شد ۱۰ میلیون وون برای هر کامرشال
– بله همینطوره:)
پس من بهتون خبر م...
×جییییییین😆😆
「ویو سومین」
سرمو برگردوندم که با یه پسر مو آبی مواجه شدم
به طرز باحالی موهاشو بالا بسته بود، یه تیشرت طوسی با شلوار پارچه ای مشکی پوشیده بود و با ذوق به جین نگاه میکرد که جین بلند شد و دستاشو باز کرد تا اون موجود عجیبو بغل کنه
از صحبتاشون متوجه شدم اسمش جیمینه...
ببخشید سوک جین شی من دیگه میرم، منتظر جوابتون هستم:)
–بله حتما
به سمت پیشخوان رفتم تا حساب کنم
همین لحظه بود که در باز شد و دو نفر پریدن داخل
*جیمینااااااااااا
مثل همه مشتری ها برگشتم که...ششششششششت😧
بر و بچ لایک و کامنت یادتون نره😄😇
حتما نظراتتونو بهم بگید🙃
۵.۰k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.