بارالها

بارالها…
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم ....
چه برانی،
چه بخوانی…
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی…
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی..
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
** به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا, نیست پناهی.....
دیدگاه ها (۲)

زندگی ست دیگر...همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست ،همه سازهایش ...

گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش،یک گلدان گل شمعدا...

تقدیم به کسانی که هم دل دارند هم معرفتاما کسی را ندارندامیدو...

زندگی باید کرد !گاه با یک گل سرخگاه با یک دل تنگگاه با سوسوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط