درین ماتم سرا یا طفل یا دیوانه می خندد
نه تنها از نشاط می لب جانانه میخندد
که سر تا پای او چون شاخ گل مستانه میخندد
چه پروا دارد از سنگ ملامت هر که مجنون شد؟
که کبک مست در کهسارها مستانه میخندد
زخجلت میکند صد پیرهن تر گریهی تلخش
درین گلزار چون گل هر که بیدردانه میخندد
نمیگردد دلِ آگاه شاد از عشرت دنیا
درین ماتمسرا یا طفل یا دیوانه میخندد
شد از اشک پشیمانی شفقگون صبح را دامن
سزای آنکه از غفلت درین غمخانه میخندد
حباب آسا به باد بینیازی میدهد سر را
درین دریا سبک عقلی که بیباکانه میخندد
ز غربت میگشاید عقدهی دل تنگدستان را
چو دور از طرهی شمشاد گردد شانه میخندد
نشاط خواجه غافل بود از آن جمع سیم و زر
که از بالای گنج این جغد در ویرانه میخندد
اگر خارست، اگر گل، مایهی خوشحالیی دارد
کلید و قفل این منزل به یک دندانه میخندد
نه از شادی است، بر وضع جهانش خنده میآید
درین عبرتسرا #صائب اگر فرزانه میخندد
#صائب_تبریزی
که سر تا پای او چون شاخ گل مستانه میخندد
چه پروا دارد از سنگ ملامت هر که مجنون شد؟
که کبک مست در کهسارها مستانه میخندد
زخجلت میکند صد پیرهن تر گریهی تلخش
درین گلزار چون گل هر که بیدردانه میخندد
نمیگردد دلِ آگاه شاد از عشرت دنیا
درین ماتمسرا یا طفل یا دیوانه میخندد
شد از اشک پشیمانی شفقگون صبح را دامن
سزای آنکه از غفلت درین غمخانه میخندد
حباب آسا به باد بینیازی میدهد سر را
درین دریا سبک عقلی که بیباکانه میخندد
ز غربت میگشاید عقدهی دل تنگدستان را
چو دور از طرهی شمشاد گردد شانه میخندد
نشاط خواجه غافل بود از آن جمع سیم و زر
که از بالای گنج این جغد در ویرانه میخندد
اگر خارست، اگر گل، مایهی خوشحالیی دارد
کلید و قفل این منزل به یک دندانه میخندد
نه از شادی است، بر وضع جهانش خنده میآید
درین عبرتسرا #صائب اگر فرزانه میخندد
#صائب_تبریزی
۲۶.۲k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱