محرم امد و ماه عزا شد حسین چون وارد کرب و بلا شد
محرم امد و ماه عزا شد حسین چون وارد کرب و بلا شد
ببستند آب را بر روی آنان به دشت کربلا محشر به پا شد
به اطفال حسین در آن بیابان ستم از کوفیان بی حیا شد
به دستور یزید پست کافر سر اولاد پیغمبر جدا شد
گلویی را که زد بوسه پیمبر ز ظلم کوفیان از تن جدا شد
همه اهل حرم گشته عزادار شهید چون اکبر نیکو لقا شد
تمام اهل بیت آن شه دین به خیمه تشنه از جور و جفا شد
چو امد حضرت قاسم به میدان شهید از ظلم و کین اشقیا شد
سکینه منتظر از بهر آب است دو دستان عموی او جدا شد
به خیمه زینب مظلوم مضطر پرستار تمام بچه ها شد
به بستر حضرت سجاد بیمار عزادار شهید کربلا شد
شاعر زنده یاد ماشاالله مهرنیا
ببستند آب را بر روی آنان به دشت کربلا محشر به پا شد
به اطفال حسین در آن بیابان ستم از کوفیان بی حیا شد
به دستور یزید پست کافر سر اولاد پیغمبر جدا شد
گلویی را که زد بوسه پیمبر ز ظلم کوفیان از تن جدا شد
همه اهل حرم گشته عزادار شهید چون اکبر نیکو لقا شد
تمام اهل بیت آن شه دین به خیمه تشنه از جور و جفا شد
چو امد حضرت قاسم به میدان شهید از ظلم و کین اشقیا شد
سکینه منتظر از بهر آب است دو دستان عموی او جدا شد
به خیمه زینب مظلوم مضطر پرستار تمام بچه ها شد
به بستر حضرت سجاد بیمار عزادار شهید کربلا شد
شاعر زنده یاد ماشاالله مهرنیا
- ۲.۱k
- ۱۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط