دلم یه خونه ی قدیمی میخواد ....یه حیاط بزرگ ...یه حوض فیروزه ای با ماهیای قرمز ...یه باغچه ی باصفا پر از عطر یاس ...که دم غروب ابپاشی کنی حیاطو ...یه قالیچه پهن کنی ...بشینی و دل بدی به حرفای مادربزگ ...که شبا توی ایوون سرتو بذاری رو پاهای پدربزرگ و ...گوش بدی به غزل های حافظ و سمفونی جیرجیرکا ...دلم وضوی سر صبح با اب یخ حوض میخواد ...دلم تنگ شده واسه غذاهای مادربزرگ ...واسه رادیوی قدیمی بابابزرگ ...دلم خیلی تنگ شده واسه اون روزا ...خیلی …
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.