رمان تاوان دروغ پارت دهم
رمان تاوان دروغ #پارت_دهم
زنگ در رو زدم و سرمو انداختم پایین به کفشام خیره شدم.صدایی از ایفون گفت : شما؟ میدونستم مریم جون مامانه بهدخته . گفتم : ببخشید بهدخت خونه هست ؟ مریم جون شناختم گفت : اع نازنین جان شمایی عزیزم ؟ بله بله هست . در رو باز میکنم بیا داخل . و در رو باز کرد . خونه بهدخت اینا خیلی قشنگ بود . عاشق اینجور خونه ها بودم . وارد که میشی یه راهرو تقریبا بزرگ با اسانسور . از این پله ها هم داره که به صورت مارپیچی میره بالا . کلا سه طبقس که مال خودشونه . طبقه اخر خودشون میشینن و طبقه وسط برای بهدخت وقتی ازدواج کرد . طبقه اولم برای داداشش بنیامین . از پله ها دوییدم بالا که وسط راه بهدخت پرید جلوم
_ به به نازنین بی معرفت . پارسال دوست امسال اشنا . چیشد یادی از ما کردی ؟
_ بهدخت حوصله ندارم مسخره بازی در نیار.
_ چی شده عقش من ؟
_ نمیخوای تعارف کنی بیام بالا ؟
_حالا خوبه در هر شرایط پرروعه. بپر بیا . و دو تایی خندیدیم .
سرراه بنیامین و دیدم که داش میرف پایین . وایساد سلام داد . یه سلام زیر لبی گفتم و راه افتادم . پرید جلومو گف : چه شده است ای بانو؟ سری به اینجا زدید ؟ مقدمتان را بر چشم ما گذاشته اید.
_ لوس بازی نکن اصن حال ندارم.
_ ای بابا . بازم قهر کردی ؟
_ نچ .
_ پ چیشده خانوم ؟
_ بعدا میفهمی .
_ اوکی عزیزممممم . با خنده دویید رفت.
_ بهدخت این داداشت کرم داره ها . فقط خوبه زود رف وگرنه میزدم تو گوشش .
_نمیدونم به تو رفته کلا یه تختش کمه .
_پررو بیشور .
خندید و رفت بالا ...
زنگ در رو زدم و سرمو انداختم پایین به کفشام خیره شدم.صدایی از ایفون گفت : شما؟ میدونستم مریم جون مامانه بهدخته . گفتم : ببخشید بهدخت خونه هست ؟ مریم جون شناختم گفت : اع نازنین جان شمایی عزیزم ؟ بله بله هست . در رو باز میکنم بیا داخل . و در رو باز کرد . خونه بهدخت اینا خیلی قشنگ بود . عاشق اینجور خونه ها بودم . وارد که میشی یه راهرو تقریبا بزرگ با اسانسور . از این پله ها هم داره که به صورت مارپیچی میره بالا . کلا سه طبقس که مال خودشونه . طبقه اخر خودشون میشینن و طبقه وسط برای بهدخت وقتی ازدواج کرد . طبقه اولم برای داداشش بنیامین . از پله ها دوییدم بالا که وسط راه بهدخت پرید جلوم
_ به به نازنین بی معرفت . پارسال دوست امسال اشنا . چیشد یادی از ما کردی ؟
_ بهدخت حوصله ندارم مسخره بازی در نیار.
_ چی شده عقش من ؟
_ نمیخوای تعارف کنی بیام بالا ؟
_حالا خوبه در هر شرایط پرروعه. بپر بیا . و دو تایی خندیدیم .
سرراه بنیامین و دیدم که داش میرف پایین . وایساد سلام داد . یه سلام زیر لبی گفتم و راه افتادم . پرید جلومو گف : چه شده است ای بانو؟ سری به اینجا زدید ؟ مقدمتان را بر چشم ما گذاشته اید.
_ لوس بازی نکن اصن حال ندارم.
_ ای بابا . بازم قهر کردی ؟
_ نچ .
_ پ چیشده خانوم ؟
_ بعدا میفهمی .
_ اوکی عزیزممممم . با خنده دویید رفت.
_ بهدخت این داداشت کرم داره ها . فقط خوبه زود رف وگرنه میزدم تو گوشش .
_نمیدونم به تو رفته کلا یه تختش کمه .
_پررو بیشور .
خندید و رفت بالا ...
۴۶.۹k
۲۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.