"عشق دو طرفه ۱۳🖤"
(فردای آن روز)
من بیدار شدم و موقع ترخیص بود ...
سمت چپم چا رو صندلی خابش بردهبود و سمت راست هم کوک
و روی تخت هم سوفیا 😂
آروم بلند شدم و رفتم سمت دستشویی موقع برگشتن دیدم که بیدار شد و دارن زیر تخت دنبال من میگردن. ..!
جولی:هی بچه ها...دارید په کار میکنین
سوفیا:عه اینجایی
کوک:کجا بودی؟
چا :فکر کردیم گم شدی....
جولی:رفتم دستشویی....اونوقت اگه من گم بشم زیر تختم 😑
کوک :او ....یس
چا:ام.....من میرم دنبال کارای ترخیص
کوک منم کمکت میکنم لباس بپوشی
جولی:ها؟
کوک:عا ...یعنی منظورم اینه که میرم لباساتا بیارم ...
جولی :اها اوک
سوفیا : خب تا کوکی بره لباساتو بیاره بیا این آب بخور تا گلوت تر شه....
کوک رفت و لباسامو آورد....به دیدنش تعجب کرد...چون لباسم خیلی باز بود ..!
(عکسش را میزارم .)
لباسامو پوشیدم و چا اومد داخل اتاق گفت :پس بقیه لباسات چرا نپوشیدی:
جولی:ها؟ دیگه لباسی ندارم .!
چا :اما این خیلی بازه 🙄
جولی :خب....
کتش را در آورد و انداخت روی شونم ....
و کوک هم پلیور در آورد و بست به کمرم چون دامنم کوتاه بود ....!
سوفیا اومد داخل اتاق و منو با اون تیپ دید تعجب کرده بود ...
چا دست گذاشت به کمرم و بغلم کرد 😬
جولی:اما نیازی نیست خودم میام ...
چا :ممکنه دوباره سرت گیج بره و بیوفتی اون موقع کتم کثیف میشه ...!
جولی :او ...یس
کوک هم از روی حسودی به چا دستشو انداخت پشت کمر سوفیا و سوفیا را چسبوت به خودش ...
سوفیا هم که خر ذوق بود ...🥺🙄
سوار ماشین شدیم و رفتیم ....
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.