عشق یک طرفه-پارت ۱
عشق یک طرفه-پارت ۱
سلام من جیسو هستم معروف به جی جی ۲۸ سالمه و همراه خواهر کوچک تر و برادر بزرگ ترم توی سئول زندگی میکنیم
من توی یه پلیسم و همراه دوستم لیسا کار میکنم و دزدا و قاتلا و خلاف کارارو میگریم
ما بهترین پلیسای سئولیم
رییس:جیسو،لیسا یه قاتل یک آقای ۲۵ ساله رو گروگان گرفته و گفته اگه کسی بهش حمله کنه اونو میکشه برید بگیریدش
لیسا:چشم قربان
'جیسو آماده شو بریم'
"من آماده بزن بریممم"
از زبان لیسا
وقتی رسیدیم اون قاتل بالای ساختمون یه چاقو توی دستش داشت که با اون،مرده رو بکشه
باهم همکاری کردیم و اون قاتلو گیر انداختیم
ماست روی صورت قاتلو برداشتیم
وای باورم نمیشهههههه
اوننن...اوننن...ر...ززز...ییییههههههههه
بهترین دوستم رزییییی؟؟؟؟
من نمیتونم بهش آسیبی برسونممتلایتنماللبب
جیسو:نههههه لیساااا(لیسا از ساختمون پرت شد پایین)
از زبان جیسو
باید خودمو زود به لیسا برسونم ولی نمیتونم قاتلو ول کنم ممکنه فرار کنه ولی جون لیسا مهم تره
لیسااا دارم میامممممممم
رسیدم به لیسا بردمش بیمارستان
پرستار:متاسفم...لیسارو از دست دادیم...😔💔
جیسو:امکان نداره...نههههه😭😭💔💔💔💔💔💔لیسا چرا منو تنها گذاشتییی😭😭💔💔💔
وقتی برگشتم به جایی که قاتل بود اون مرد رو آزاد کردم و قاتلو بردم به زندان
در حالی که با خودم ناله میکردم...یهو یه مرد دستشو گرفت و اونو با خودش برد
جیسو اصلا نفهمید اون کیه یا چزل داشت میبردش
وقتی مرد وایستاد بهش گفت:آهای تو کی هستی و چرا منو دنبال خودت کشوندی؟(با عصبانیت)
مرد:سلام جی جی فک نکنم منو شناخته باشی منم جانی همکلاسی پایه ی ابتدایی و راهنمایی و دانشگاهت(با یه صدای مظلوم🥺)
جیسو که تازه اونو شناخته بود پرید توی بغلش که یهو به خودش اومد و خودشو کشید عقب و خجالت کشید
جانی:نیازی به خجالت نیست جی جی ما باهم صمیمیت زیادی داشتیم و داریم
اونا در حال حرف زدن شدن که یهو...
ادامه دارد
سلام من جیسو هستم معروف به جی جی ۲۸ سالمه و همراه خواهر کوچک تر و برادر بزرگ ترم توی سئول زندگی میکنیم
من توی یه پلیسم و همراه دوستم لیسا کار میکنم و دزدا و قاتلا و خلاف کارارو میگریم
ما بهترین پلیسای سئولیم
رییس:جیسو،لیسا یه قاتل یک آقای ۲۵ ساله رو گروگان گرفته و گفته اگه کسی بهش حمله کنه اونو میکشه برید بگیریدش
لیسا:چشم قربان
'جیسو آماده شو بریم'
"من آماده بزن بریممم"
از زبان لیسا
وقتی رسیدیم اون قاتل بالای ساختمون یه چاقو توی دستش داشت که با اون،مرده رو بکشه
باهم همکاری کردیم و اون قاتلو گیر انداختیم
ماست روی صورت قاتلو برداشتیم
وای باورم نمیشهههههه
اوننن...اوننن...ر...ززز...ییییههههههههه
بهترین دوستم رزییییی؟؟؟؟
من نمیتونم بهش آسیبی برسونممتلایتنماللبب
جیسو:نههههه لیساااا(لیسا از ساختمون پرت شد پایین)
از زبان جیسو
باید خودمو زود به لیسا برسونم ولی نمیتونم قاتلو ول کنم ممکنه فرار کنه ولی جون لیسا مهم تره
لیسااا دارم میامممممممم
رسیدم به لیسا بردمش بیمارستان
پرستار:متاسفم...لیسارو از دست دادیم...😔💔
جیسو:امکان نداره...نههههه😭😭💔💔💔💔💔💔لیسا چرا منو تنها گذاشتییی😭😭💔💔💔
وقتی برگشتم به جایی که قاتل بود اون مرد رو آزاد کردم و قاتلو بردم به زندان
در حالی که با خودم ناله میکردم...یهو یه مرد دستشو گرفت و اونو با خودش برد
جیسو اصلا نفهمید اون کیه یا چزل داشت میبردش
وقتی مرد وایستاد بهش گفت:آهای تو کی هستی و چرا منو دنبال خودت کشوندی؟(با عصبانیت)
مرد:سلام جی جی فک نکنم منو شناخته باشی منم جانی همکلاسی پایه ی ابتدایی و راهنمایی و دانشگاهت(با یه صدای مظلوم🥺)
جیسو که تازه اونو شناخته بود پرید توی بغلش که یهو به خودش اومد و خودشو کشید عقب و خجالت کشید
جانی:نیازی به خجالت نیست جی جی ما باهم صمیمیت زیادی داشتیم و داریم
اونا در حال حرف زدن شدن که یهو...
ادامه دارد
۷.۹k
۱۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.