درخواستی مین یونگی
#درخواستی #مین_یونگی
توجه❗️این دست نوشته دارای اسمات میباشد لطفا قبل از خواندن آن از داشتن جنبه و شعور خود اطمینان حاصل فرمایید.
یونگی موهای پرکلاغیشو که چتریوار توی صورتش بود مرتب کرد تا توی چشمش نباشه و کلاه نسبتا بزرگ هودیشو سرش کشید مشتاشو توی جیباش فرو برد و بی هدف شروع کرد به راه رفتن توی کوچه های تاریک و خلوت، نفهمیده بود چقدر از خونه دور شده فقط خودشو تو یه کوچه بنبست پیدا کرد و تا خواست برگرده سه نفرو پشت سرش دید که بنظر میومد زور گیرن، یونگی که منتظر همچین چیزی بود آستیناشو بالا داد و نیشخندی زد
_بیاین جلو حر-مزاده های کثیف(زیر لب)
اون سه نفر اول با حرف زدن خواستن وسایلشو ازش بگیرن اما با مقاومت یونگی خواستن فیزیکی دست به کار شن با شنیدن صدای شخصی از پشت سرشون برگشتن..
+هوی اینجا جای کَلاشی نیست گورتونو گم کنین
&هع خانوم کی باشن؟
+کنجکاوی؟
&آرع
دخترک ناشناس قدم های بزرگی به سمت اون سه نفر برداشت و با ضربه زدن به نقطهی حساس کسی که بنظر میومد رئیسشونه، اونو به زانو درآورد و با زانو به صورت ناقصش زد که پخش زمین شد و اون دو از ترس اینکه عقیم بشن فرار کردن
یونگی شروع کرد به کف زدن
_عالی بود ولی گند زدی به خوشگذرونیم
+تو به این میگی خوش گذرونی؟!
یونگی دستاشو تو جیب شلوارش برد و به اون دختر نزدیک شد
_میخوای بگی از کتک زدن اون یارو لذت نبردی؟
+درواقع من بخاطر کتک زدن آدما پول میگیرم، به هرحال نصف شب نیا اینجا ممکنه بخاطر پول جونتو بگیرن
دختر خواست بره اما یونگی با گرفتن دستش مانعش شد
_کجا؟! گند زدی به خوشگذرونیم بدون اینکه جبران کنی میخوای بری؟؟
+تو چقد رو داری من جونتو نجات دادم
_من ازت خواستم؟ نه نخواستم پس الان باید کاری کنی که لذت ببرم
هیولای پلید درون دخترک بیدار شد و با گرفتن گلوش در گوشش زمزمه کرد:"این بهترین جهنمی نیست که میتونی توش بیفتی؟ فقط کافیه کاری رو با اون غریبه انجام بدی که نتونی ازش برگردی تو به کارای احمقانه علاقه داری پس انجامش بده، وقتی بیشتر از همه متنفر میشی که کاری رو بر خلاف میلت انجام بدی اینطور نیست؟"
+(درسته)
+میخوای باهام سکس کنی؟
یونگی بدون اینکه چیزی از اون دختر بدونه اونو همراه خودش به هتل برد و خواست با بوسه ای استارت کار رو بزنه اما دختر اجازه نداد یونگی موهای بهم ریختهشو کنار بزنه و ماسکشو دربیاره یونگی هم با یه قیافه "فاقد اهمیت" رفت سر اصل مطلب، شلوار دخترک رو درآورد و اونو داگی روی تخت نگه داشت و دیکی که خیلی وقت بود سخت شده بود با پایین کشیدن شلوارش درآورد..تیشرت دخترک رو بالا داد و پروانه روی گودی کمرش نمایان شد
《ادامه در کامنت》
توجه❗️این دست نوشته دارای اسمات میباشد لطفا قبل از خواندن آن از داشتن جنبه و شعور خود اطمینان حاصل فرمایید.
یونگی موهای پرکلاغیشو که چتریوار توی صورتش بود مرتب کرد تا توی چشمش نباشه و کلاه نسبتا بزرگ هودیشو سرش کشید مشتاشو توی جیباش فرو برد و بی هدف شروع کرد به راه رفتن توی کوچه های تاریک و خلوت، نفهمیده بود چقدر از خونه دور شده فقط خودشو تو یه کوچه بنبست پیدا کرد و تا خواست برگرده سه نفرو پشت سرش دید که بنظر میومد زور گیرن، یونگی که منتظر همچین چیزی بود آستیناشو بالا داد و نیشخندی زد
_بیاین جلو حر-مزاده های کثیف(زیر لب)
اون سه نفر اول با حرف زدن خواستن وسایلشو ازش بگیرن اما با مقاومت یونگی خواستن فیزیکی دست به کار شن با شنیدن صدای شخصی از پشت سرشون برگشتن..
+هوی اینجا جای کَلاشی نیست گورتونو گم کنین
&هع خانوم کی باشن؟
+کنجکاوی؟
&آرع
دخترک ناشناس قدم های بزرگی به سمت اون سه نفر برداشت و با ضربه زدن به نقطهی حساس کسی که بنظر میومد رئیسشونه، اونو به زانو درآورد و با زانو به صورت ناقصش زد که پخش زمین شد و اون دو از ترس اینکه عقیم بشن فرار کردن
یونگی شروع کرد به کف زدن
_عالی بود ولی گند زدی به خوشگذرونیم
+تو به این میگی خوش گذرونی؟!
یونگی دستاشو تو جیب شلوارش برد و به اون دختر نزدیک شد
_میخوای بگی از کتک زدن اون یارو لذت نبردی؟
+درواقع من بخاطر کتک زدن آدما پول میگیرم، به هرحال نصف شب نیا اینجا ممکنه بخاطر پول جونتو بگیرن
دختر خواست بره اما یونگی با گرفتن دستش مانعش شد
_کجا؟! گند زدی به خوشگذرونیم بدون اینکه جبران کنی میخوای بری؟؟
+تو چقد رو داری من جونتو نجات دادم
_من ازت خواستم؟ نه نخواستم پس الان باید کاری کنی که لذت ببرم
هیولای پلید درون دخترک بیدار شد و با گرفتن گلوش در گوشش زمزمه کرد:"این بهترین جهنمی نیست که میتونی توش بیفتی؟ فقط کافیه کاری رو با اون غریبه انجام بدی که نتونی ازش برگردی تو به کارای احمقانه علاقه داری پس انجامش بده، وقتی بیشتر از همه متنفر میشی که کاری رو بر خلاف میلت انجام بدی اینطور نیست؟"
+(درسته)
+میخوای باهام سکس کنی؟
یونگی بدون اینکه چیزی از اون دختر بدونه اونو همراه خودش به هتل برد و خواست با بوسه ای استارت کار رو بزنه اما دختر اجازه نداد یونگی موهای بهم ریختهشو کنار بزنه و ماسکشو دربیاره یونگی هم با یه قیافه "فاقد اهمیت" رفت سر اصل مطلب، شلوار دخترک رو درآورد و اونو داگی روی تخت نگه داشت و دیکی که خیلی وقت بود سخت شده بود با پایین کشیدن شلوارش درآورد..تیشرت دخترک رو بالا داد و پروانه روی گودی کمرش نمایان شد
《ادامه در کامنت》
۳۷.۵k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.