یادَم رَفته صِدات رو ...
یادَم رَفته صِدات رو ...
خیلی غَمگینِ این اعتراف!
وَلی مَن حتی غَمگین بودَن هَم یادَم رَفته ...!
فَقَط غروب که آسمون نارنجی میشه، یادَم میاد دِلِت خیلی آسمونو دوست داشت، بَعد یه اَبری نِمیدونم از کُجا میاد تو گَلوم، میشینَم به مُردَنِ خورشید نِگاه میکنَم، به اومَدنِ تاریکی، به نَبودنِ تو، به فَراموش کَردنِت ...
غُصهدار میشَم وَلی غُصهدار بودَن هم یادَم رَفته. :) 🖤
خیلی غَمگینِ این اعتراف!
وَلی مَن حتی غَمگین بودَن هَم یادَم رَفته ...!
فَقَط غروب که آسمون نارنجی میشه، یادَم میاد دِلِت خیلی آسمونو دوست داشت، بَعد یه اَبری نِمیدونم از کُجا میاد تو گَلوم، میشینَم به مُردَنِ خورشید نِگاه میکنَم، به اومَدنِ تاریکی، به نَبودنِ تو، به فَراموش کَردنِت ...
غُصهدار میشَم وَلی غُصهدار بودَن هم یادَم رَفته. :) 🖤
۶.۶k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.