چای مینوشیدم یکباره دلتنگش شدم

چای مینوشیدم... یکباره دلتنگش شدم
بغض کردم :(
اشک در چشمانم حلقه زد !
همه با تعجب نگاهم کردند
لبخند تلخی زدم
وگفتم :
چقدر داغ بود ...
دیدگاه ها (۰)

طوری بغلم کن که جهنم شود این شهر رویای پر از خاطره ، می بوسم...

انگشتت را هر جای نقشه خواستی بگذار فرقی نمی‌کند تنهایی من عم...

نفسم تنگ شده باز هوا می خواهم به چه رویی بنویسم که تو را می‌...

مثل من پیدا نخواهد شد مرو با دیگری مانعت اما نخواهم شد ، هشد...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۹۳ دستش رو روی نیم رخم گذاشت ...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط