نمیدونم چرا ولی حس میکنم تو از اولم غریبه نبودی . حس میکن
نمیدونم چرا ولی حس میکنم #تو از اولم غریبه نبودی . حس میکنم از قبل اینکه بیای وجود من پر از دوست داشتنت بود ، مثل این میموند که یه ارتش از تک تیر انداز منتظر دستور فرمانده شون باشن. ارتش آماده به شلیکی که فقط یک ندا احتیاج داشت.یه دستور ، یه چیزی که اجازه این شلیک رو بده تا گلوله آخر بخوره به دل یه آدم . وقتی دیدمت نفهمیدم چی شد ، فقط اون حجم از دوست داشتن وجودم به طور ناگهانی خودش رو نشون داد . چیزی که انگار سالها بود پنهان شده بود.
شاید ما خیلی قبل تر از اینها و تو زندگی های قبلی همو میشناختیم. شاید جایی از دنیا من کتاب مورد علاقه ات بودم و تو همون گلی که من توی یکی از زندگیام صبح به صبح بهش آب میدادم .شایدم تو یکی از زندگیامون تو ماه بودی و منم یه ستاره شناس که هر روز رو منتظر میموند تا شب برسه و به ماهش نگاه بندازه . شاید من باد بودم و از وزیدن و دست کشیدن لای موهات لذت میبردم. شاید تو همون عطری بودی که عاشقش بودم و دلم میخواست توی اتاقم پر باشه از هواش .
نمیدونم واقعا نمیدونم.
تنها چیزی که ازش مطمئنم اینه که این حجم از دوست داشتنت امکان نداشت یهویی باشه .
من قرنهاست که #دوستت_دارم
یکشنبه شانزدهم #بهمن ۱۴۰۱
ساعت بیست و دو
شاید ما خیلی قبل تر از اینها و تو زندگی های قبلی همو میشناختیم. شاید جایی از دنیا من کتاب مورد علاقه ات بودم و تو همون گلی که من توی یکی از زندگیام صبح به صبح بهش آب میدادم .شایدم تو یکی از زندگیامون تو ماه بودی و منم یه ستاره شناس که هر روز رو منتظر میموند تا شب برسه و به ماهش نگاه بندازه . شاید من باد بودم و از وزیدن و دست کشیدن لای موهات لذت میبردم. شاید تو همون عطری بودی که عاشقش بودم و دلم میخواست توی اتاقم پر باشه از هواش .
نمیدونم واقعا نمیدونم.
تنها چیزی که ازش مطمئنم اینه که این حجم از دوست داشتنت امکان نداشت یهویی باشه .
من قرنهاست که #دوستت_دارم
یکشنبه شانزدهم #بهمن ۱۴۰۱
ساعت بیست و دو
۸.۸k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.