تو نیستی و من تا جنون
تو نیستی و من تا جنون
تا مرزِ نبودن تا رها شدن از هر چه که رنگ هوشیار ی دارد
تا سقوط تنها یک قدم فاصله دارم
تو نیستی و من دلگیر از کسانی که بی خبر میمیرند
بی خبر میمیرم مثلِ غریبی که دل به هیچ آشنائی ندارد
با خودم به هم میزنم مثلِ مسافری که یقینی به رسیدن ندارد فاتحه ی هر چیزِ آبادی را خوانده ام
تو نیستی و من به هوایِ تو
سر میزنم به تک تکِ مسافر خانه های این شهر
احساس میکنم
همه غریبه ها بویی از تو دارند
راحت ترین راه را تو انتخاب کردی
نبودن
کوتاهترین راه را من ..
تا مرزِ نبودن تا رها شدن از هر چه که رنگ هوشیار ی دارد
تا سقوط تنها یک قدم فاصله دارم
تو نیستی و من دلگیر از کسانی که بی خبر میمیرند
بی خبر میمیرم مثلِ غریبی که دل به هیچ آشنائی ندارد
با خودم به هم میزنم مثلِ مسافری که یقینی به رسیدن ندارد فاتحه ی هر چیزِ آبادی را خوانده ام
تو نیستی و من به هوایِ تو
سر میزنم به تک تکِ مسافر خانه های این شهر
احساس میکنم
همه غریبه ها بویی از تو دارند
راحت ترین راه را تو انتخاب کردی
نبودن
کوتاهترین راه را من ..
۵.۲k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.