عاشقانه های شبنم
کمی خسته ام... نه ،راستش خیلی!
دلهره و دغدغه و نگرانی برای این هیچ هایِ بی پایان بس است.
می خواهم دست خودم را بگیرم
با هم برویم به یک جای دور
پر از درخت و خالی از آدمیزاد در قلبِ کوهستانی خیال انگیز.
خدایی، یک کلبه هم باشد بد نمیشود!
بنشینیم ساعتها با هم درد و دل کنیم
چای بخوریم و (نه شاعرانه نیست!)مهم نیست،آری میگفتم؛ قلیانی سر سرخ و زلال دل چاق کنیم و هر چه غم و غصه است حلقه حلقه دود کنیم تا دور و محو شوند...
چند پیکی شراب بنوشیم و تا در آمدن اشکمان بخندیم...
بی خیال و رها و دست در دست،دراز بکشیم و سو سو ستاره ها را با هم بشماریم...
بشماریم تا پلکهامان نرم و آرام به آن خواب شیرین برود که مدتها خوابش را میدیدیم...
دلهره و دغدغه و نگرانی برای این هیچ هایِ بی پایان بس است.
می خواهم دست خودم را بگیرم
با هم برویم به یک جای دور
پر از درخت و خالی از آدمیزاد در قلبِ کوهستانی خیال انگیز.
خدایی، یک کلبه هم باشد بد نمیشود!
بنشینیم ساعتها با هم درد و دل کنیم
چای بخوریم و (نه شاعرانه نیست!)مهم نیست،آری میگفتم؛ قلیانی سر سرخ و زلال دل چاق کنیم و هر چه غم و غصه است حلقه حلقه دود کنیم تا دور و محو شوند...
چند پیکی شراب بنوشیم و تا در آمدن اشکمان بخندیم...
بی خیال و رها و دست در دست،دراز بکشیم و سو سو ستاره ها را با هم بشماریم...
بشماریم تا پلکهامان نرم و آرام به آن خواب شیرین برود که مدتها خوابش را میدیدیم...
۴.۸k
۰۱ مهر ۱۴۰۲