زندگی قاعده ی عجیبی داشت، به ساز هیچ کس نمی رقصید، معجزه
زندگی قاعده ی عجیبی داشت، به ساز هیچ کس نمی رقصید، معجزه اش تنها یک خرافات بود، روزهای خوشش هم تنها توی سختی ها با درد تداعی می شد، عمر کوتاهشون رو به رخ می کشید و تلخی رو به کام همه می نشوند.
درد تلخ ترین روزها رو ماندگار می کرد و شیرینی رو به راحتی از یادها می برد، ثانیه هایی که باید کش می اومدند پا به فرار می گذاشتند و لحظه های تکرار نشدنی ای که لبخند به لب می آورد تنها چند ثانیه به طول می انجامید.
این زندگی روی دنده ی لج می گذشت و به تلخی و سختی های افتخار می کرد.
مردم هم این افتخار رو زبان به زبان می چرخوندند. طوری که اگه زندگی ای تلخی و سختی ای توی خودش نداشت، هیچ ارزشی هم پشتش نبود.
_ژِنِرآل..
درد تلخ ترین روزها رو ماندگار می کرد و شیرینی رو به راحتی از یادها می برد، ثانیه هایی که باید کش می اومدند پا به فرار می گذاشتند و لحظه های تکرار نشدنی ای که لبخند به لب می آورد تنها چند ثانیه به طول می انجامید.
این زندگی روی دنده ی لج می گذشت و به تلخی و سختی های افتخار می کرد.
مردم هم این افتخار رو زبان به زبان می چرخوندند. طوری که اگه زندگی ای تلخی و سختی ای توی خودش نداشت، هیچ ارزشی هم پشتش نبود.
_ژِنِرآل..
۵.۰k
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.