باز کن دفتر شعرت غزل آورده کسی

باز کن دفتر شعرت غزل آورده کسی
شاعری دلزده کِز کرده کنار قفسی

قفسی ساخته از باور و دلتنگی خویش
قفسی سخت تر از اهن و فولاد بسی

کسی از کوچه ی تنهایی او رد نشود
هر کسی میگذرد هم به هوای هوسی

هیچ کس همدم تنهایی این مرد نشد
درد بسیار و دریغ از کس و فریاد رسی

شاعری دلزده با حسرت و اندوه شبی
داشت میگفت امان از غم بی هم نفسی
دیدگاه ها (۰)

"تُ"راعِشق مینویسَند ...اَما مَــــن بِه نامِ زِندِگی کَـردن...

#دردیست_غیر_مردن_آنرا_دوا_نباشد رو سر بنه به بالین تنها مرا ...

حرف زدیم از دقیقه های مشجر.از کلماتی که زندگی‌شان در وسط آب ...

#پاییز🍂به منِ بی تو چه ربطی دارد ،فصل شکستن استخوان های برگف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط