باز کن دفتر شعرت غزل آورده کسی
باز کن دفتر شعرت غزل آورده کسی
شاعری دلزده کِز کرده کنار قفسی
قفسی ساخته از باور و دلتنگی خویش
قفسی سخت تر از اهن و فولاد بسی
کسی از کوچه ی تنهایی او رد نشود
هر کسی میگذرد هم به هوای هوسی
هیچ کس همدم تنهایی این مرد نشد
درد بسیار و دریغ از کس و فریاد رسی
شاعری دلزده با حسرت و اندوه شبی
داشت میگفت امان از غم بی هم نفسی
شاعری دلزده کِز کرده کنار قفسی
قفسی ساخته از باور و دلتنگی خویش
قفسی سخت تر از اهن و فولاد بسی
کسی از کوچه ی تنهایی او رد نشود
هر کسی میگذرد هم به هوای هوسی
هیچ کس همدم تنهایی این مرد نشد
درد بسیار و دریغ از کس و فریاد رسی
شاعری دلزده با حسرت و اندوه شبی
داشت میگفت امان از غم بی هم نفسی
۹.۱k
۲۶ آذر ۱۴۰۰