گاهی وقتا انچنان خسته ام که میخواهم دیگر نباشم
گاهی وقتا انچنان خسته ام که میخواهم دیگر نباشم..
انچنان خسته ام که حتی گریستن نیز دوایی از دردم دوا نمیکند...
قلبم اتش میگیرد از اینکه من...خود،نمیتوانم تسکین دهنده ی درد کسی باشم...یا اینگونه بگویم...دوست دارم با تمام وجودم...تمام هم وطنانم،تبسمی از جنس امید بر لبانشان جاری باشد...با اعماق قلبم تلاش کنم تا باعث شادی عزیزانم باشم...
میدانید...هنگامی که نمیتوانم این شادی را برای عزیزانم فراهم کنم،غبار غم سراسر وجودم را میگیرد...ای کاش میتوانستم...ذره ای از درد کسی را دوا کنم...ای کاش...:)
انچنان خسته ام که حتی گریستن نیز دوایی از دردم دوا نمیکند...
قلبم اتش میگیرد از اینکه من...خود،نمیتوانم تسکین دهنده ی درد کسی باشم...یا اینگونه بگویم...دوست دارم با تمام وجودم...تمام هم وطنانم،تبسمی از جنس امید بر لبانشان جاری باشد...با اعماق قلبم تلاش کنم تا باعث شادی عزیزانم باشم...
میدانید...هنگامی که نمیتوانم این شادی را برای عزیزانم فراهم کنم،غبار غم سراسر وجودم را میگیرد...ای کاش میتوانستم...ذره ای از درد کسی را دوا کنم...ای کاش...:)
- ۲۷۳
- ۰۶ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط