چشات تنهاقهوه ای بودکه به کامم تلخ شد....

توجمع نشسته بودیم
تموم دوستامون کنارمون
نشسته بودن ومشغول پچ پچ کردن
حواس اوناپرت حرفاشون بودو
حواس من پرت بوداماپرت چشات
خیره شده بودم به اون دوتاگوی قهوه ای سوخته ای
چشات که شدقشنگ ترین
سیاهی یاتیرگی سرنوشت
باچشمام بهت گفتم دوست دارم
باچشات خط ونشون میکشدی
اینقددلبرنباش
الان توهمون کافه
که روی یکی صندلی هاش تونشسته بودی
قهوه تلخ سفارش میدم
وسردرهاش میکنم ومیرم
طوری شده که تموم گارسنای اون
کافه منومیشناسن
وبدون اینکه بپرسند
میگن همون همیشگی
این دفعه اون قهوه تلخ سردشده روبعدازاون
گرم بودن
وسردرهاکردن خوردم
وازبس گس وتلخ بود
اشکمودرآورد
رفتم سمت کیفم
دفترنوشته هام رو
درآوردم و
تلخ نوشتم
قهوه‌ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم
دیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می‌کشد فالم
نویسندهff.f@
#خودم نویس
#قهوه تلخ



#زیبا #قشنگ
دیدگاه ها (۱)

هممون برده عشق یکطرفه ایم.....

یه روزی میاداسم منوهم ازیادت ببری...

من دلی تورادوست دارمدلی تورامی ستانمدلی دستانت رامی گیرمدلی ...

نوشته ام برایت تابخوانی مرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط