رمان: من ارباب توعم
رمان: من ارباب توعم
دیانا: رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون و رفتم وسط ارسلان و نیکا نشستم(الان من خودمم خودمو درک نمیکنم که چرا گفتم بره وسط این دوتا بشینه)
ارسلان: نیکا همه وسایلاتو جمع کردی
نیکا: اره ارسلان
ارسلان:اوکی
نیکا: ارسلان
ارسلان: جان
نیکا: میشه متین هم بیاد
ارسلان: دیشب که نیومد
نیکا: زنگش میزنی؟
ارسلان: باشه
نیکا مرسیییییی
ارسلان: خب حالا اروم😐
دیانا: بجای حرف زدن کوفت کنید دوستان
ارسلان: بی ادب
دیانا: کوفت کن ایقد ضر نزن
ارسلان: بی تربیت
دیانا: من که خوردم بابایییی
ارسلان: کجا میری خنگ جان
دیانا: من خنگ نیستمممممممممممم
ارسلان: هستیییییییی
دیانا: باشه هستمم ولی قهرم
ارسلان: چرا
دیانا: نیکا لطفا بش بگو بات حرف نمیزنم
ارسلان: گگگگگگگگگ برو بینم
دیانا:.....
دیانا: رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون و رفتم وسط ارسلان و نیکا نشستم(الان من خودمم خودمو درک نمیکنم که چرا گفتم بره وسط این دوتا بشینه)
ارسلان: نیکا همه وسایلاتو جمع کردی
نیکا: اره ارسلان
ارسلان:اوکی
نیکا: ارسلان
ارسلان: جان
نیکا: میشه متین هم بیاد
ارسلان: دیشب که نیومد
نیکا: زنگش میزنی؟
ارسلان: باشه
نیکا مرسیییییی
ارسلان: خب حالا اروم😐
دیانا: بجای حرف زدن کوفت کنید دوستان
ارسلان: بی ادب
دیانا: کوفت کن ایقد ضر نزن
ارسلان: بی تربیت
دیانا: من که خوردم بابایییی
ارسلان: کجا میری خنگ جان
دیانا: من خنگ نیستمممممممممممم
ارسلان: هستیییییییی
دیانا: باشه هستمم ولی قهرم
ارسلان: چرا
دیانا: نیکا لطفا بش بگو بات حرف نمیزنم
ارسلان: گگگگگگگگگ برو بینم
دیانا:.....
۶.۳k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.