عاشقانه های شبنم بوقت سفر
هرچند می دانم نمی آیی ولی من بازمیمانم
تا آخرین ثانیه های لحظه ی پرواز میمانم
وقتی که احوالت زمستانی ست دراین تیرتابستان
از این که داری می روی درپشت کوهی راز میمانم
آنقدر می مانم در اینجا تاکه روزی باز بر گردی
یاتا شود در زیرپاهایم علف آغازمیمانم
اکنون که داری میروی باخود ببرآن خاطراتت را
دیگرخیالم تخت میباشدکه بی همراز میمانم
بارفتنت احساس من این است عضوی رفته از جانم
در زندگانی تا ابد مانند یک جانباز میمانم
دیگر شلوغی وفضولی ،کوچه پیمودن همش ممنوع
در گوشه ای کزکرده همچون بچه های نازمیمانم
تا آخرین ثانیه های لحظه ی پرواز میمانم
وقتی که احوالت زمستانی ست دراین تیرتابستان
از این که داری می روی درپشت کوهی راز میمانم
آنقدر می مانم در اینجا تاکه روزی باز بر گردی
یاتا شود در زیرپاهایم علف آغازمیمانم
اکنون که داری میروی باخود ببرآن خاطراتت را
دیگرخیالم تخت میباشدکه بی همراز میمانم
بارفتنت احساس من این است عضوی رفته از جانم
در زندگانی تا ابد مانند یک جانباز میمانم
دیگر شلوغی وفضولی ،کوچه پیمودن همش ممنوع
در گوشه ای کزکرده همچون بچه های نازمیمانم
۵.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳