نه لب گشایدم از گل نه دل کشد از بید
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد از بید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو سرشد
نشان داغ دل ماست لاله ی که شگفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ربی که خون دل از چشم انتظار چکید
به باد زلف نگونسار شاهدان چمن
پس که در آینه جویبار که گریه بس است
به دور ما که همه خون دل به ساغر هاست
زچشم ساقی غمگین که بوسید خواهد چمن
چه پای من که در این روزگار بی فریاد
ز دست جور توناهبد بر فلک نالید
از این چراغ تو ام چشم روشنای نیست
که کس ز آتش بیداد غیر دود نیست
گذشت عمروبه دل عشوه بی حریر هنوز
که هست در پی شام سیه صبخ سپید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو سرشد
نشان داغ دل ماست لاله ی که شگفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ربی که خون دل از چشم انتظار چکید
به باد زلف نگونسار شاهدان چمن
پس که در آینه جویبار که گریه بس است
به دور ما که همه خون دل به ساغر هاست
زچشم ساقی غمگین که بوسید خواهد چمن
چه پای من که در این روزگار بی فریاد
ز دست جور توناهبد بر فلک نالید
از این چراغ تو ام چشم روشنای نیست
که کس ز آتش بیداد غیر دود نیست
گذشت عمروبه دل عشوه بی حریر هنوز
که هست در پی شام سیه صبخ سپید
- ۷.۵k
- ۲۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط