سهون از راه رفتن روی زمین شیشه ای می ترسید، پس کای هم باز
سهون از راه رفتن روی زمین شیشه ای می ترسید، پس کای هم بازوشو گرفت تا دقیقا از همون قسمت راه برن.
سهون: وای نمی تونم به پایین نگاه کنم
کای: اینجارو نگاه کن
کای: راه برو، به راه رفتن ادامه بده.
سهون: وای چطور می تونم اونجا راه برم
کای: بیا اینجا
سهون: آه نمی خوام
کای: بیا اینجا
سهون: من نمی تونم از اونجا راه برم
کای: سریع انجامش بده، بیا با هم انجامش بدیم.
سهون: من نمی تونم انجامش بدم
کای: سریع انجامش بده، همینطور که راه می ری به پایین نگاه کن.
سهون: *ادای گریه کردن رو در میاره* نمی تونم
سهون: وای نمی تونم به پایین نگاه کنم
کای: اینجارو نگاه کن
کای: راه برو، به راه رفتن ادامه بده.
سهون: وای چطور می تونم اونجا راه برم
کای: بیا اینجا
سهون: آه نمی خوام
کای: بیا اینجا
سهون: من نمی تونم از اونجا راه برم
کای: سریع انجامش بده، بیا با هم انجامش بدیم.
سهون: من نمی تونم انجامش بدم
کای: سریع انجامش بده، همینطور که راه می ری به پایین نگاه کن.
سهون: *ادای گریه کردن رو در میاره* نمی تونم
۱۷.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.